سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 559351

  بازدید امروز : 288

  بازدید دیروز : 6

ناب - طالب پور

 
عاقل، با همانند خود الفت می گیرد . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: حمید طالب پور ::: جمعه 90/9/18::: ساعت 9:4 عصر

هدیه ی الهی به عاشقان امام حسین (ع)

این توانمندی وپیروزی را به همه ی ولایتمداران تبریک می گوییم .


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: یکشنبه 90/9/13::: ساعت 12:0 صبح

                 السلام علیک یا ابا عبدالله

Image Detail

قامتت را چوقضا بهر شهادت آراست  

                با قضا گفت مشیّت ، که قیامت بر خاست

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت

                آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم

                ظالم از دست شد وپایه ی مظلوم بجاست

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست

                بلکه زنده است شهیدی که حیاتش زقفاست

دولت آن یافت که در پای تو سر دادولی

                این قبا راست که برقامت هربی سروپاست

تودراوّل سر وجان باختی اندر ره عشق

                تا بدانند خلایق ،که فنا شرط بقاست

منکسف گشت چو خورشیدِ حقیقت به جمال

                گر بگریند زغم دیده ی ذرّات رواست

   رفت برعرشه ی نی تا سرت ای عرش خدا

   کرسی ولوح وقلم بهر عزای تو بپاست 

                                      «مرحوم فؤادکرمانی»

  سالروز شهادت جانگداز امام حسین(ع)ویاران عزیزش تسلیت باد .

  یا صاحب الزمان آجرک الله فی مصیبة جدّک الحسین علیه السلام

                                                                     التماس دعا

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: یکشنبه 90/9/13::: ساعت 12:0 صبح

 

به نام خدا

نقد نوشته ی 

(شاخص های یک شهروند اصلاح طلب -از آقای محمد رضا خاتمی) به زودی

 

سؤالی از نماینده ی محترم مردم در مجلس شورای اسلامی -به زودی

به مناسبت ایام عزاداری وسوگواری حضرت سید الشهدا علیه السلام طرح مطالب را

به بعد از مراسم عزاداری ها موکول می نمایم .انشاءالله

                                                                       التماس دعای ویژه از همه


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: شنبه 90/9/12::: ساعت 3:0 عصر

 

به نام خدا

السلام علیک یا ابا عبدالله

     جناب علقمه از امام باقر علیه السلام زیارتی نقل کرده اند که هر جا از زیارت عاشورا وآثار وبرکات آن چیزی گفته شده ویا می شود ،مقصود همین زیارت است .

چند مطلب قابل ذکر است :

     الف - سند این روایت اختصاص به علقمه ندارد واز دوطریق دیگر نیز نقل شده است :

1- صالح بن عقبه از مالک جهنی از امام باقر علیه السلام

2- صفوان جمّال از امام صادق علیه السلام

( بحار الانوار، علامه مجلسی ،ج 97 ص 305 ح 23 - کامل الزیارات،ابن قولویه،باب 71 ح 8 - مصباح المتهجد ،شیخ الطایفه طوسی ،ص777)

 تذکر : البته در سند صفوان  که به امام صادق علیه السلام منتهی می شود دعایی نیز برای بعد از زیارت ذکر شده که به اشتباه به نام «دعای علقمه»مشهور شده است در حالی که صحیح این بود که به <دعای صفوان> نامگذاری می شد . (مفاتیح نوین ،آیت الله مکارم ص 408) 

     ب -در فضیلت این زیارت همین بس که ،بر خلاف سایر زیارات که از  معصومین (ع)نقل شده ،این زیارت به شکل حدیث قدسی روایت شده است یعنی ائمه هدی علیهم السلام آن را از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که جبرییل امین آن را از سوی خداوند برای ایشان آورده است .

      ج - ابن قولویه در پایان روایت علقمه ،از خود علقمه نقل می کند که امام باقر (ع) فرمود : اگر توان داری که هر روز امام حسین (ع) را با این زیارت ،زیارت کنی چنین کن ،که تمام ثواب زیارت برایت نوشته می شود  ان شاءالله .(کامل الزیارات ،باب 71 ص 179 ح 9) بنابر این مداومت بر زیارت عاشورا هم بدون سند نیست .(البته با توجه به این که در روایت علقمه ،دعای بعد از زیارت ،وجود ندارد لذا از سنگینی مداومت براین زیارت ،کاسته می شود ).

     د - معصومین (ع) ضمانت کرده اند هر کس ،این زیارت را  ودعای بعد از آن را (در روایت صفوان )بخواند زیارتش مقبول در گاه خداوند  ودعایش مستجاب  وگناهانش بخشوده وراه رستگاری به رویش گشوده می شود وحتی شفاعتش در حق دیگران پذیرفته خواهد شد . ( البته قابل ذکر است که شرط گرفتن حاجت ورسیدن به این ثوابها آن است که محتوای زیارت را درک کرده و در مسیر آن حرکت کند.).                  

( مصباح المتهجّد ،ص 781 - بحار الانور ،ج 98 ص 300 - مفاتیح نوین ، ص 409)./.التماس دعا  


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: جمعه 90/9/11::: ساعت 3:0 عصر

 

به نام خدا

(مباحثی مبنایی (البته مختصر)به بهانه ی مطالب مطروحه

 در برخی وبلاگها وسایتهای زنجیره ای )

چرا همیشه اکثریت بر مدار ومحور صدق ودرستی وراستی نمی چرخد ؟

 آیا اکثریت می تواند معیار  ومناط حق باشد؟

از نظر قرآن مجید وروایات، مقبولیت چه جایگاهی دارد؟

آیا مقبولیت عامه، مشروعیت ساز است ؟

معیار حق وصدق چیست؟

 

وقتی آیات کتاب الهی را بررسی می کنیم دو دسته آیات را می یابیم :

     دسته ی اول :آیاتی که مقبولیت را نفی واکثریت را برنمی تابند وملاک ومعیار را اکثریت نمی دانند همچون :

آیه ی116 از سوره ی انعام،آیه ی 100 از سوره ی مائده،آیه ی 19 از سوره ی انفال ، آیه ی 243 از سوره ی بقره ، آیه ی 47وآیات 25-26 از سوره ی توبه ،آیه ی 13 از سوره ی سبأ وآیات متعدد دیگر

برای نمونه : در آیه ی 116 از سوره ی مبارکه ی انعام خداوند می فرمایند"وان تطع اکثر من فی الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن وان هم الّا یخرصون " یعنی <اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی ،تورا از راه خدا گمراه می کنند زیرا آنها تنها از گمان وحدس پیروی می نمایند وتخمین وحدس واهی می زنند.>

 آیا با این تعبیرات ، قرآن برای اکثریت اعتباری قایل است ؟ آیا می شود مقبولیت را پذیرفت وآیا اکثریت قابل اعتمادند؟ آیا اکثریت امینند؟ آیا صادق اند؟ آیا برحق اند؟ آیا اکثریت منافع خود ودیگران را به یک چشم می بینند؟ پاسخ ناگفته پیداست .

     اما دسته ی دوم : آیاتی که برای اکثریت ارزش قایل اند وملاک ومعیار را اکثریت می دانند:

برای نمونه آیه ی 115 سوره ی نساء که خداوند می فرمایند:"ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبیّن له الهدی ویتّبع غیر سبیل المومنین نوّله ما تولّی ونصله جهنّم وساءت مصیرا" یعنی <کسی که بعد از آشکار شدن حق ،با پیامبر مخالفت کند،واز راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید ،ما او را به همان راه که می رود می بریم ، وبه دوزخ داخل می کنیم  وسرانجام بدی است .> 

در نهج البلاغه امیر مؤمنان (ع)در خطبه ی 127 تعبیر " والزموا السواد الاعظم " دارند که  ملتزم شدن به اکثریت را می رسانند.سوالات فوق را بار دیگر تکرار می کنیم اما این بار جواب کاملا به عکس  است .

بالآخره چه کنیم ؟ مقبولیت واکثریت ،معیار حق وصدق هست یا نیست؟!

جان کلام اینجاست که:

     اگر اکثریت ،مؤمن، آگاه ،رشید وبصیر وتربیت شده به آموزه ها وارزشهای الهی باشند این اکثریت ومقبولیت قابل دفاع است ومحترم واغلب مطابق با واقع .

اما اگر اکثریت بیخبر ،جاهل ،بی بصیرت  ومقلد کور ،  یا آگاه اما تسلیم هوی وهوس  و یا در توهم  آگاهی وبا خبری باشند ، نظرات آنها غالبا جنبه ی انحرافی دارد وپیروی از آنها ،چنانکه قران مجید می گوید انسان را به ضلالت وگمراهی می کشد (واین گمراهی تدریجی وفرسایشی است ).

پس هر اکثریت ومقبولیتی حقیقی ومطابق با واقع وقابل اتّباع وپیروی نیست  اگر اکثریتی رشید وآگاه بود ، مقبولیتی، پشتوانه ی بصیرت وایمان ودر مسیرحق بودن، داشت ،متّبع ومطاع است  ودر غیر این صورت چه تضمینی بر این مقبولیت وجود دارد که باعث خسران وگمراهی نشود؟ .

     لذا کسانی که ادعای مقبولیت عامه را دارند، صرف ادعا ،کافی نیست وفهم فنومنولوژیستی وپیش داورانه (مثلا،طرفدار طیف وجناح خاص بودن ) ، ذهن را ناخودآگاه به آنچه مورد پسند است بدون دلیل ، سوق می دهد ، وانصاف را فدا می کند . وگرنه کدام فرد حق مداری اساسا وبر طبق اصول بدیهی، خلاف واقع را واقع می یابد . 

واما آیا ملاک ومعیار مشروعیت می تواند مقبولیت باشد ؟ 

     آنکه مقبولیتش حاکم بر مشروعیتش شود چه بسا بر حق نباشد که بسیار نمونه دارد : نگاهی  بر چهره ی جهان کنونی وحکومتهایی که بر اساس اکثریت بنا شده ،قوانین نادرست وآمیخته با هوسهاوضد ارزشها که از سوی اکثریتها به تصویب می رسد، اینها  نشان از آن دارد که معیار مشروعیت نمی تواند مقبولیت عامّه باشد

 وواضح ترین مثالش بیست وپنج سال خانه نشینی مولا علی (ع) است که در عین مشروعیت ،مقبولیت نداشتند.

صلح امام حسن علیه السلام راخوب واکاوی کنیم ،اگر مقبولیت امام به شدت افت نمی کرد  ومصلحت برتر ووالاتری برای جهان اسلام متصور نبود،کجا حضرت(ع) جام زهر صلح با خبیث ترین افراد عالم را سر می کشید .

امام حسین (ع)واصحاب ویارانش را بنگریم ، آیا به صد نفر می رسیدند، در مقابل خیل عظیم هزاران نفری مخالفان ایشان ، کدام مشروعیت داشت؟ 

بسیار اندک است، جایی از  صفحات درخشان تاریخ شیعیان به ویژه عالمان وارسته ی شیعه را ورق بزنید، و اقلیت اهالی حق وصدق و اکثریت  باطل را، نیابید تابرسید به زمان معاصر که صدای عدالت وحق گرایی کم به گوش می رسد اما زورگویان واتباع آنها زمین وزمان را تصرف واشغال کرده اند وصدایشان گوش فلک را کر کرده است.

  {البته این به معنای نفی وعده ی الهی نیست که :"هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون"(صف/9)به فضل خدا  وعده ی خدا تحقق خواهد یافت.}

 بنابراین مقبولیت ،ملاک مشروعیت نیست.بلکه نهایتا اگر مقبولیت آمد می تواند زمینه ی تحقق عمل را فراهم کند .

(البته در غرب نظریه پردازانی همچون ژان ژاک روسو و...   قایلند که معیار مشروعیت، قرار دادهای اجتماعی یا ... است که ایرادات آن در کتب مفصل ذکر شده است) .     

 چند نکته نیز قابل توجه است که:

     1-به نظر می رسد از معیارها وشاخصه های بحث وبررسی وپژوهش وحتی درمناظره، رعایت انصاف وپرهیز از دگم اندیشی وجزم گرایی است. چرا وقتی به جایی رسیدیم و مبرهن ومعلوم شدکه خطا می کنیم واستدلال طرفمان متقن وقابل بررسی وپذیرش است  باز بر اشتباهمان پا می فشاریم ؟ البته همیشه نتیجه ی لجاجت به نفع ما نیست وامابه یقین پذیرش خطا به نفع ماست وانسان عاقل، ضرر محتمل را دفع می کند .

     2- چرا فکر می کنیم کسی که با او اختلاف سلیقه ی سیاسی ، اجتماعی یافرهنگی داریم دشمن سرسخت ماست ، آیا مشترکات زیادی برای تعامل نداریم ،چرا صفحات زیباتری در فضای سایبری بین فرزندان این سرزمین که ریشه در فطرت پاک انسانی وایمانی دارند ایجاد نکنیم  اگر اختلاف مبنایی بودکه هرکسی بر مبنای خودش  واستدلال متقن خودش ، اما اگر اختلافی بنایی بود،چه دلیلی دارد که تحکم وپا فشاری بر مواضع صورت گیرد ، هرچه انصاف وعدل اقتضا می کند ،همان را بگیریم ، انکه مستدل تر ومنطقی تر وبهتر است را بپذیریم .بحمدالله برای هر موضوعی هر چند جزیی در منابعمان معیار وراه حل داریم چرا به جای خود محوری معیارها وملاکات را محور وحاکم نکنیم ؟

     3-  مرحوم آخوند در اسفار جلد 6 صفحه ی  6 می فرماید:{ والرجل الحکیم لایلتفت الی المشهور  ولایبالی اذا اصاب الحق من مخالفةالجمهور ولا یتوجه فی کل باب الی من قال  بل الی ما قیل  کما نقل عن مولانا امام الموحدین وامیرالمؤمنین علیه السلام انه قال " لایعرف الحق بالرجال ولکن اعرف الحق تعرف اهله (مجمع البیان ج 1 ص 211،ذیل آیه 42 سوره بقره ، به همین مضمون در حکمت 262 ، حضرت بیانی دارند)و...}.

 

  خطابم به برخی مدعیان تعقل ودانایی وجزم گرایان دگم اندیشی است که ادعاهایشان گوش فلک را کر کرده ، به تحکم می شنوانانند اما گوش شنوا ندارند  این از صفاتی است که در هر کسی باشد ثمره اش خسران است . چرا با معیار حق وصدق محک نمی زنیم ،چرا خود را ،فکر خود را، دیگری که تجلی فکر مان است را، معیار می گیریم .

 هرجا انسان خود، محور حق وصدق شد در دام افکار فرد محورانه وانسان مدار می غلطد  ، به جای خدا محوری  در پرتگاه افکار منحرف وباطل می افتد، این لغزشها غالبا تدریجی وخزنده است واز درون، افکار انسان را می رباید و در طی پروسه ای، ناگاه سر از اندیشه هایی در می آورد که آن را در تعارض با آموزه های الهی می بیند . از علل نفوذ افکار سیاسی اجتماعی بیگانه همچون لیبرالیسم در لایه های فکری جامعه به ویژه در قشر فرهیخته همین است ، که البته محتاج پالایش اساسی است وشایدعلت اینکه برخی اشخاص با وجود افکار خوب وارزشی ، وبا سابقه ای ارزشی، ناخواسته (البته به معنای عام وگرنه هیچ حرکتی بدون ابتنای به معرفت واراده نیست )با آنها زاویه گرفته و از مسیردیگری سر در آورده اند!!همین باشد .

     4- اما چرا علی (ع) معیار حق است ؟شما که گفتید اشخاص نمی توانند مناط وشاخص باشند ؟

 کسی که همیشه با حق است ، همه ی هستی اش مملو از معبودش است ،آنکه آینه ی تمام نمای ذات کبریایی است آنکه تجلی گاه صفات ربوبی است چگونه معیار حق نباشد که« علی مع الحق والحق مع علی » .

واما چرا ولایت، معیار تشخیص حق وصدق است؟ چون او نایب عام اوصیای خداست   ولایت عام در مبحث ولی فقیه یعنی، ولایت صفات،  یعنی همطراز با عدالت وفقاهت  ،ولایت فقیه یعنی ولایت فقاهت وعدالت، چرا چنین کسی که مظهر حق است منتها در طول مظهریت ائمه علیهم السلام ، معیار حق نباشد.

  پس در واقع ما شخص را معیار حق قرار نداده ایم  ،خدا را ،پیامبر را، ائمه ی معصومین (ع) را، ولی زمان را ، که تجلی الهی اند ، آموزه های نجات بخش دارند ومسیر صحیح الهی را تشخیص می دهند ،شاخص ومدار حق قرار داده ایم . 

بنابر این ما در هیچ جای آموزه های اسلامی مجوز معیار وشاخص قرار دادن افراد واشخاص برای سنجش با حق وصدق را نمی یابیم .(نحن ابناء الدلیل) 

اما وای بر آنان که این مباحث را  خوب در ک نکرده ویا با علم به آن، افرادی را ،بدون داشتن معیارهای لازم و کافی ، ودر واقع باطل را (با درجاتش)،مدار حق قرار می دهند وبرای دفاع از او سر از پا نشناخته، سینه می چاکند  ومخالفان را تا  پرتگاه تحمیق وتکفیرمی کشانند .والله الهادی

از خداوندکریم توفیق بندگی می خواهیم وامیدواریم خداوند توفیق تعقل وتفکر واعتدال راعنایت نماید .

 السلام علیک یا صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف )   

                                                                جمعه 11/9/90  

 

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: پنج شنبه 90/9/10::: ساعت 10:0 صبح

 

به نام خدا

خداوند به همه، اراده واختیار داده، یا راه خیر یا شرّ را انتخاب کنند (انّا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا -سوره ی انسان ایه ی3) 

    * امام حسین (ع) در مسیر کوفه چون به منزل بنی مقاتل رسید چشمش به خیمه ای افتاد وپرسید این خیمه از کیست؟گفتند از عبیدالله بن حرّ جعفی است ،حضرت فرمود: اورا پیش من بیاورید  ،اما عبیدالله گفت انا لله وانا الیه راجعون  به خدا!من از کوفه بیرون آمدم چون خوش نداشتم حسین را ببینم .حال نیز چنین است .!! فرستاده نزد امام (ع) آمده وسخن اورا به امام (ع)گفت ،

 امام حسین (ع) برخاسته خود به نزد وی رفت (تصور کنید امام عصر (ع) به نزد شما بیاید واز شما دعوت کند!!) سلام کرده،نشست سپس اورا به همراهی خود دعوت کرد ،عبیدالله بن حرّ همان جوابها را باز گو کرد . امام (ع) فرمود :پس اگر ما را یاری نمی کنی از اینکه با ما بجنگی بپرهیز زیرا به خدا سوگند  کسی که فریاد بی کسی ما را بشنود وما را یاری نکند جز  آن نیست که نابود شود! وحسین(ع) از پیش او برخاست وبه راه خویش ادامه داد.

    * اما بشنوید از منزلگاه دیگری

 که امام حسین (ع) چون توقف کرد در نزدیکی مکان امام (ع) خیمه ی زهیر بن قین بجلی بود  ،  ناگاه مردی از طرف حسین (ع) به خیمه ی زهیر آمده سلام کردوگفت :ای زهیربن قین ! همانا ابا عبدالله الحسین (ع) مرا به سوی تو فرستاده که به نزد او بروی ، همه خاموش بودند! زن زهیر به او گفت:سبحان الله آیا پسر پیغمبر خدا به سوی تومی فرستد وتو به سویش نمی روی ؟ چه می شود که نزدش بروی ،سخنش را بشنوی وبازگردی ؟

زهیر به نزد آن حضرت (ع) رفت وچیزی نگذشت که خوشحال برگشت ،دستور داد خیمه های اورا بکنند وبارها واسباب سفر اورا به سوی حسین(ع) ببرند، پس از آن زهیر، پیوسته در میان اصحاب امام حسین (ع) بود تا در رکاب امام (ع) به مقام شهادت رسید .

   * امام وولی زمان، ما را به راه بخواند وما بیراهه رویم ! چرا؟ آیا راحت طلبی ،اتراف ورفاه زدگی ،آیا دنیا گرایی ودنیا پرستی ، آیا قدرت ومقام ،آیا پول وزر اندوزی ، آیا غروروخودپسندی ،آیا جهل ونادانی ،آیا لجاجت وگستاخی ،آیا تنگ نظری وواپس گرایی،آیا افراط وتندروی ،آیا تفریط وکند روی وآیا های دیگر می گذارد راه را انتخاب کنیم وسعادت دوجهان را بدست آوریم ؟ آیا زمینه ی نجات وهدایت را برای خود فراهم کرده ایم ؟ آیا راه توفیق الهی را به سوی خود باز نموده ایم؟

آیا می شود امام زمان روحی لتراب مقدمه الفدا  گوشه چشمی به ما کند؟ آیا به سر می رویم ؟ فدایش می شویم؟یا...  

کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا ، همه ی آنات ولحظات همه ی مصرها وعصرها ، همه وهمه زمان ومکان تصمیم وانتخاب است . راه یا بیراهه؟! سعادت یا شقاوت؟! 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: پنج شنبه 90/9/10::: ساعت 12:0 صبح

 

به نام خدا

 

     چند نکته در مورد عملکرد آقای دیداری و...

1- وبلاگ عملکرد دیداری 1و2 ربطی به شخص اینجانب ندارد.

2-  دغدغه های فراوان منطقه ای ،کشوری وبین المللی داریم که به نظر می رسد بهتر است تا حد وظیفه  وحیطه ی توانایی به آنها با نگاه اولویت دار بودن بپردازیم. 

3- بر خلاف نظر برخی عوام یا خواص مغرض ،که تصور می کنند عده ای طلبه در قم کارشان این شده که برای مردم اردکان تصمیم می گیرند،خیر هیچگاه اساتیدمحترم ،فضلا وطلاب ،خود را قیّم مردم ندانسته ونمی دانند بلکه وظیفه ی خود را تبیین ودفاع از دین وخدمت صادقانه  وبی منت به مردم می دانند چنان که عملکرد عالمان وارسته ومبلغین دین در طول تاریخ ، این چنین بوده است . 

4- در مورد عملکرد آقای دیداری ومبانی فکری ایشان ایرادات ومطالبی داشته ودارم که بخشی را در نامه ی 21/1/89 بیان کرده ام وبقیه را در صورت لزوم وصلاحدید به صورت شفاف ومستدل ومنطقی - چنانچه مقتضای موقعیتم یعنی  تحصیل و تدریس  فلسفه وکلام در سطح عالی حوزه چنین است - بیان خواهم کرد .

5- ذائقه ی ملت ایران از عملکرد محترمانه ،مدبرانه وزیبای آقای ناطق نوری کاندیدای ریاست جمهوری ،پس از انتخابات سال 1376 - مبنی بر تبریک وسپاس سریع ومنصفانه به منتخب ریاست جمهوری اقای خاتمی - هنوز شیرین است ،توقع این بود که پس از آمدن آقای حسینی امام جمعه ی محترم اردکان ،آقای دیداری با نگاهی منطقی وواقع بینانه ومنصفانه، به امام جمعه ی جدید تبریک گفته و پس از یک دوره انجام خدمت و وظیفه ی شرعی ،همچون بقیه ی اساتید وطلاب حوزه وانسانهای آزاده به وظیفه ی ذاتی خویش عمل می کردند نه آنکه با موضع گیری دیگری (که جای نقد وارزیابی مفصل دارد)بدعتی تازه در دودستگی وتشتت ایجاد کرده، علت اختلاف شوند و اذهان مردم به ویژه متدینین را آشفته کنند ونظرات وپیشنهادات شورای محترم سیاستگذاری ودلسوزان نظام اسلامی را ارج ننهند.

6- اینجانب اگر در صددافشاگری ومقابله با افکار وعملکرد ایشان وبه زعم برخی در پی رسیدن به قدرت وموقعیتی برتر  وفرصت طلبی بودم رنج هجرت به قم  وزندگی معمولی طلبگی و... را از باب <ارض الله الواسعة>انتخاب نمی کردم ، به اقدامات دیگری که در عرف عادی سیاسی  اجتماعی به ویژه عرف سیاسی غرب گرا مرسوم است ،می پرداختم .

7-البته به جز معصومین علیهم السلام ومخلصین الهی که تالی تلو معصوم اند بقیه شایددارای اشتباهات شخصی  باشند که وظیفه ی مؤمنین ومسلمین است که آن را پوشانده وبرای آمرزش آنها برای همدیگر دعا کنند وما هیچگاه در صدد افشای چنین خطا هایی نبوده وطبق آموزه های دینی موظف به پوشاندن آن هستیم  چرا که حفظ ابرو ،از حفظ حرمت کعبه مهمتر  است.

8- بیشترین دغدغه ی طلبه وخادم وسرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف- اگر آن حضرت مارا با این مقام والا قبول کند -، نیت خالص الهی  وانجام وظیفه ی دینی ،بدون چشمداشت از کسی وقبول رنج انجام وظیفه ی شرعی وعقلی است وامیدواریم خداوند بعد از امام راحل (ره) وشهداءعزیز به ما توفیق انجام آنها را تحت زعامت ولی امر مسلمین  حفظه الله عنایت وما را در مسیر تحقق اهداف امام حسین علیه السلام وحفظ اصول نظام اسلامی ثابت قدم بدارد ./. 

 من الله التوفیق وعلیه التکلان - حمید طالب پور    

 

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: چهارشنبه 90/9/9::: ساعت 9:0 عصر

 

به نام خدا

    * امام حسین (ع) روز ترویه یعنی هشتم ذی الحجه سال 60 هجری از مکه حرکت کرد وبه سوی کوفه رهسپار شد ،در بین راه فرزدق شاعر که به سوی مکه می رفت به نزد امام (ع)آمده ،سلام کرد وپرسید: پدر ومادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا چه چیز شمارا به شتاب واداشت که از انجام حج دست باز داری ؟امام (ع) فرمود: اگر شتاب نمی کردم گرفتار می شدم (گرفتار مأموران یزید).

      امام از فرزدق که از عراق می آمد واز اوضاع آنجا با خبر بود سؤال کرد وفرزدق گفت:من خوب مردم عراق (کوفه و...)را می شناسم ،دلهای آنها با شماست ولی شمشیرهایشان با دشمنانتان می باشد وقضا وقدر الهی از آسمان فرود آید وخدا آنچه خواهد انجام دهد آنگاه امام حسین (ع) فرمود :راست گفتی ،کار به دست خداست  پس اگر خواست خدا مطابق خواست ما بود خدارا سپاس می گوییم واگر بر دلخواه ما نشد پس آنکه با نیت حق است بر خواسته اش ثابت قدم است وپرهیزگاری پیشه کند.

    * امام (ع)به حرکت خود ادامه داده به هر منزلی از مسیر می رسید با مردم سخن می گفت واز دعوت کوفیان و مبارزه اش با حکومت جور انها را با خبر می کرد  واین در حالی بود که هنوز خبر شهادت مسلم وجریانات کوفه به امام حسین (ع) نرسیده بود لذا در منزلگاه حاجز ،نامه ای برای مردم کوفه نوشت ووصول نامه ی مسلم به خویش را اعلام کرده واز نیک اندیشی وفراهم امدن کوفیان برای یاری وگرفتن حق  از دست رفته ی اهل بیت نوشت واز رسیدن زود هنگامش خبر داد وآن را توسط قیس بن مسهر صیداوی( یا عبدالله بن یقطر)به کوفه فرستاد .

   * امام (ع) منزلها ی مسیر کوفه را می پیمودواز احوال آنجا می پرسید وکسی خبری نداشت تا کاروان در شامگاهی در منزلگاه ثعلبه فرود آمد . دونفر از بنی اسد که در بین راه اطلاعاتی از کوفه به دست آورده بودند نزد امام (ع) که خاندان واصحاب در اطرافشان حلقه زده بودند رفته ، خبر کشته شدن مسلم وهانی واوضاع نابسامان وآشفته ی کوفه را به ایشان رساندند ،امام (ع) فرمودند:<انّا لله وانّا الیه راجعون رحمت خدا بر ایشان باد> وجندین بار تکرار کردند.

   * امام حسین (ع) به حرکت خویش ادامه دادندتا در منزلگاه زباله ،خبر عبدالله بن یقطر یا قیس بن مسهر  که نامه ی حضرت را به کوفه برده ،توسط عبیدالله دستگیر وشهید شده بودند ،به ایشان رسید.امام حسین (ع) در آن حال رو به مردم ،خاندان واصحابش کرد وگفت :خبر دهشت انگیز کشته شدن مسلم وهانی وعبدالله (یا قیس)به ما رسیده ،همانا شیعیان ما دست از یاری ما کشیده اند پس هرکه می خواهد باز گردد باکی بر او نیست باز گردد وذمّه وعهدی از ما بر او نیست .مردم ،آنهایی که برای رسیدن به نوایی آمده بودند از هر طرف پراکنده شدند تا همان همراهان حضرت که از مدینه با او بودند واندکی که به ایشان پیوسته بودند ،به جای ماندند .

   * امام حسین و خاندان واندک یارانش رفتند تا حر بن یزید به دستور عبیدالله بن زیاد ،راه را برامام (ع) بست واز امام درخواست کرد نزد عبیدالله بیاید ،ولی امام (ع) نپذیرفت وخواست با خاندان واصحابش به مدینه باز گردد  که حرّ گفت دستوری برای جنگ با شما ندارم اما دستور دارم از  شما  جدا نشوم  تاشما را  به کوفه ببرم حال راهی که نه به مدینه ونه به کوفه است برو تا از عبیدالله کسب تکلیف کنم شاید خدا کاری پیش آرد که سلامت دین من در آن باشد ، پس حضرت (ع) به راه میانه ای حرکت کرد  تا به بیابان نینوا همان کربلا رسید ، وآن روز پنجشنبه دوم (2) محرم سال 61 هجری قمری بود ./.

ادامه دارد (برداشت آزاد از کتب تاریخی _ روایی به ویژه الارشاد شیخ مفید علیه الرحمة)      


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: سه شنبه 90/9/8::: ساعت 8:0 عصر

 

به نام خدا

  در یادداشتهای قبلی (سومین شماره ار تقویم قیام )قرار شد از چهره ی واقعی برخی از زمینه سازان حادثه ی کربلا بنویسم .

     یکی از آنها زیادبن ابیه پدر عبیدالله بن زیاداست وی در آغاز، یکی از خطر ساز ترین وناسازگارترین دشمنان معاویه بود . مادرش _سمیه - از جمله زنانی بود که معروف است بالای خانه اش در جاهلیت پرچم سرخی که خاصّ زنان بدکار بود برافراشته بود .هنگامی که «زیاد»متولد شد به درستی مشخص نبود پدر واقعی او کیست ،به همین جهت وی را «زیاد ابن ابیه»(زیاد فرزند پدرش!)می نامیدند.

     ولی تیز هوشی وسخنوری وبی باکی  زیاد ،وی را زبانزد خاص وعام کرده بود ورفته رفته به فرد سرشناسی تبدیل شده تا جایی که بعد ها در دوران حکومت امام  امیرمؤمنان علیه السلام  از طرف آن حضرت به حکومت سرزمین پهناور فارس منصوب شد ( شاید به این منظور که جذب دستگاه معاویه نشده ویا از خود لیاقتهایی نشان داده بود).

ولی بارها از طرف معاویه مورد تهدید یا تطمیع قرار گرفت ،اما زیاد در مقابل وی مقاومت کرد تا جایی که پس از صلح امام حسن علیه السلام تنها ،قسمت فارس بود که همچنان زیر نفوذ حکومت اموی نرفت.

     معاویه با طرح نقشه ای عجیب ،«مغیرةبن شعبه»- دوست دیرین زیاد - را نزد وی فرستاد تا از طریق پیشنهاد "برادر خلیفه شدن!"وی را به گردن نهادن در برابر حکومت اموی وادار نماید.

نقشه ی معاویه کارگر افتاد.

     زیاد با خود اندیشید در این صورت (برادر معاویه شدن)به یکی از قدرتمندترین مردان عرب تبدیل شده واز این پس ، پدرش نه فردی گمنام ونامعلوم ،که ابوسفیان رئیس قبیله ی قریش خواهد بود ودیگر از رنج حقارت رهایی خواهد یافت ، این بود که مغلوب این توطئه شد وبه سوی دمشق، مقرّ حکومت معاویه رهسپار شد.

بدین ترتیب وی یکی از کارگزاران حکومت اموی گردیدوسالیان دراز ،تمام قدرت خود را صرف تحکیم پایه های سلطنت ننگین معاویه نمود.

     ابن اثیر -مورخ مشهور -می نویسد:«قضیّه ی ملحق شدن زیاد به ابوسفیان ،اولین حکمی بود که به صورت علنی بر خلاف شریعت مقدس اسلام اعلام گردید .رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده بود: "الولد للفراش وللعاهر الحجر" ،فرزند به همسر ملحق می شود وسهم زناکار ،سنگ سار است .»(کامل ابن اثیر ج 3 ص 444 ،حوادث سال 44).

     <شیخ محمد عبده> از  <احمد عباس صالح>  نقل می کند که وی پس از اظهار شگفتی از ماجرای الحاق زیاد به ابوسفیان می گوید:<شگفت آورتر آن که، شهادت به رابطه ی نامشروع «ابوسفیان»با«سمیه»که زنی شوهردار بود،در یک مجلس علنی ورسمی صورت گرفت وزیاد هم ازآن احساس شرمندگی نکرد،چرا که وی - میان امتیاز برادری با خلیفه ! ورسوایی وننگ زنازادگی - برادری راپذیرفت تا از منافع آن بهره مند شود!!>(شرح نهج البلاغه عبده، ذیل نامه ی 44).( در دنیای اسلام از این اتفاق به عنوان «ننگ بزرگ بر دامن بنی امیه» یاد کرده اند - مختصر تاریخ دمشق ج 9 ص 75 به بعد،تاریخ یعقوبی ج 2 ص 218 ،تاریخ طبری ج 4 ص 163 به بعد ، الغدیر ج 10 ص 216 -227 و...).

     پس از این حادثه برگ دیگری از زندگی زیاد ورق خورد و برای تحکیم حکومت معاویه به خونخوارترین چهره ی تاریخ مبدّل شد.فردی که شنیدن نامش ،وحشت ومصیبت را برای مردم به ارمغان می آورد.

     ابن ابی الحدید - دانشمند مشهور معتزلی - در شرح نهج البلاغه می نویسد : «معاویه ،حکومت کوفه وبصره را به <زیاد بن ابیه>سپرد واو شیعیان علی علیه السلام را از زیر هر سنگ وکلوخ بیرون می کشید وبه قتل می رسانید »(شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید ،ج 11 ص 44  و الغدیر ج 11 ص 38 ).

     به جرأت می توان ادعا کرد ، یکی از عواملی که موجب شد تا کوفیان با ورود "عبیدالله بن زیاد" به کوفه ، با سرعتی شگفت آور از حمایت «مسلم بن عقیل»دست بکشند، همین ترس ووحشتی بود که پدر سنگ دل وبی رحمش -زیاد- در دل کوفیان ایجاد کرده بود (هرچند این عامل، ننگ بی وفایی وذلّت کوفیان را هرگز پاک نمی کند)، البته از چنان پدری چنین پسری ظالم، خونریز وقسیّ القلب دور از انتظار نیست

واین گونه افراد وتفکرات فرصت طلب و منفعت گرا (پراگماتیست)  در طول تاریخ بوده وهستند ، تنها قالب وصورتش فرق کرده وگرنه چهره ی واقعی ،  اگر کشف و پرده برداری شود یکی است ./.

(برای مطالعه ی بیشتر به کتب تاریخی وبه ویژه کتاب وزین <عاشورا ،زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله >مراجعه نمایید)

 

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: دوشنبه 90/9/7::: ساعت 8:46 عصر

 

به نام خدا

     در پنج صفحه ای که در باره ی قیام امام حسین(ع)نوشتم یعنی از مرگ معاویه تا شهادت مسلم ین عقیل ،نکات بسیار عمیق وجالبی دستگیرم شد که قبل از ورود به بحث - که نسبتا مفصل وبا منابع متعدد مورد مطالعه قرار دادم - به عمق مباحث با این شفافیت نرسیده بودم .

هر جامعه ای باید به معیارها ونکاتی توجه کند تا راه حق گم نشود،نکته وبرداشت اول :

     جامعه در مسیر تحول ،رسیدن به کمال واصلاح واقعی ودر یک جمله الهی شدن ،گاهی باید سریع تصمیم بگیرد وانقلابی به پیش رود وگاهی با تأمل وموشکافی (مثلا در فتنه ها)،اما معیار وشاخص در این دو تصمیم گیری به تحلیل همه جانبه وشناخت زمان بازمی گردد همان که امام صادق (ع)فرمودند:" العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس"کسی که عاقل وعالم باشد،یعنی برای خودش تحلیلی صحیح از جامعه ومنطقه داشته باشدیعنی کسی که زمان شناس باشددر تصمیم گیری دچار تردید ، دنیازدگی وواپس گرایی نمی شود ،هم فعال است ،هم درست وبامعیار صحیح تصمیم می گیرد وعمل می کند.

     اما این موضوع یعنی عدم تحلیل صحیح ونشناختن زمان در عصر امام حسین (ع)به ویژه در عراق مخصوصا کوفه ،باعث عقب نشینی مردم از اصول واهداف وروشهاوشکست ظاهری قیام وشهادت حضرت مسلم وشیعیان واقعی شد  وبا تهدید وتطمیع حاکم جباری چون عبید الله بن زیاد،شیعیانی که با انبوه نامه ،امام حسین (ع)را به سوی کوفه دعوت کردند ،باعث توقف حرکت امام در کربلا وشهادتشان شدند،اما

حرکت امام درحقیقت ،چون حرکتی الهی وبر معیارهای فطری وملکوتی  استوار بود متوقف نشد بلکه حرکتش شتابان در طول تاریخ بشریت به پیش رفته ،منشأ تحولات اصیل شده ومی شود.

هرجا جنبش ونهضت وانقلابی  آزادی بخش ،خدامحور وبر اساس فطرت ومعنویت بر پاست ،ریشه در نهضت وانقلاب حسینی دارد .

    (چه خوب است همه ی مابه ویژه جوانان وفرهیختگان گفتار ورفتار امام حسین (ع) وجریان تاریخ ساز قیام ایشان را به دقت مطالعه ودر صدد شناخت آن برآمده واز عبرتهای آن معتبر شویم تا مبادا همچون اهل کوفه گرفتار تردید در اصول و روشها شده به جای اعتبار ،خود عبرت دیگران شویم.انشاءالله ) 

 


 
<      1   2   3   4      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک