بازدید امروز : 328
بازدید دیروز : 6
*جناب مسلم بن عقیل در کوچه های کوفه سرگردان وتنها راه خود را پیش گرفت تا گذرش به خانه ی پیر زنی به نام طوعه افتاد وآن زن بر در خانه اش چشم به راه فرزندش بلال ایستاده بود مسلم پس از سلام ،جرعه ای آب خواست ،طوعه آب آورده ومسلم سیراب شد وچون مسلم همانجا نشست، زن چند مرتبه از نرفتن او سؤال کرد که مسلم برخاست وگفت :ای زن!من در این شهر خانه وفامیلی ندارم،من مسلم بن عقیل ام که این مردم مرا تکذیب کرده، فریبم دادندواز خانه ی خود آواره ام کردند!و،زن چون این را شنید مسلم را به خانه دعوت کرده ،احترام نمود وشام برایش آورد ،ولی مسلم شام نخورد .
چون پسرش آمد وتردد زیاد مادر به اتاق را دید مشکوک شده با اصرار وخوردن سوگند بر عدم بازگو کردن، ماجرا را فهمید
*از سوی دیگر عبیدالله دستور داد :همه ی مردم باید در مسجد کوفه نماز عشاءرا بخوانند وگرنه خونشان مباح است ،او بعد از نماز در جمع انبوه مردم در مسجد گفت: همانا پسر عقیل سفیه ونادان چنان کرد که دیدیداز خلافکاری ودودستگی کسی که مسلم در خانه اش پیدا شود جان ومالش مباح است،و دستور داد از دروازه های شهر مراقبت شدید شود
*بلال ،پسر آن پیر زن چون صبح شد خبر را به محمد بن اشعث که همنشین عبیدالله بود رساند وعبیدالله به او و عده ای از طوایف دیگر دستور گرفتن مسلم را داد
*جناب مسلم ، مبارزه ای جانانه کرد اما با خستگی فراوان وعدم توانایی بر جنگ و زخمی شدن لبهایش وسوگندمحمد بن اشعث بر امان دادن به مسلم ، ایشان بر استری سوار شد،اماشمشیر از دستش گرفتند ،گویا مسلم این جریان را که دید از خود نا امید شد واشکش سرازیر گشت وگفت این نخستین فریب شما بود .گفتند چرا گریه می کنی ، کسی که جویای ریاست وامارت بوده نباید وقتی به مراد خود نرسید گریه کند ،
جناب مسلم گفت:به خدا من برای خودم گریه نکردم واز کشته شدن خود باک ندارم ،گریه می کنم برای خاندان وفامیل خود که به سوی من رو آورند ،گریه می کنم برای حسین وخاندان حسین علیه السلام.
پس روبه محمد بن اشعث کرده گفت : من خود نمی توانم خبر گرفتاری خویش وبی وفایی مردم کوفه را به حسین علیه السلام برسانم وبه او خبر دهم که با خاندانش باز گردد، آیا میتوانی کار خیری انجام دهی وفردی را بفرستی تااز زبان من به حسین علیه السلام پیغامم را برساند زیرا یا به سوی شما در حرکت است یا به زودی حرکت خواهد کرد ،محمد بن اشعث گفت : به خدا ! این کار را خواهم کرد
*جناب مسلم را به در بار ابن زیاد بردند ،او طلب آب کرد اما هر بار که خواست آب بیاشامد قطرهای خون از لبهایش به درون آب می ریخت برای بار سوم دندانهای پیشین ان جناب به همراه خون لبها، در قدح افتاد پس فرمود:سپاس خدا را ،اگرروزی من بودخورده بودم (چنین است که من تشنه باشم)
*ایشان رانزد ابن زیاد بردند عبیدالله به محمد بن اشعث گفت : تورا چه به امان دادن! ، جز این نیست که ما تورا فرستادیم تا اورا برای ما بیاوری ، وابن اشعث خاموش شد
سخنانی بین هردو رد وبدل شد (بخشی از سخنان چنین است)،عبیدالله گفت:به نزد مردم این شهر آمدی درحالی که اینان گرد هم بودند تو آنان را پراکنده کردی وبه جان یکدیگر انداختی ؟ مسلم گفت:هرگز من برای این کار به اینجا نیامدم لکن مردم این شهر چون دیدند پدر تو نیکان ایشان راکشت وخونشان بریخت وهمانند رفتار پادشاهان روم وایران با ایشان رفتار کرد، (از ماخواستند) به نزدایشان امدیم که دستور دادگستری دهیم وبه کتاب خدا مردم را دعوت کنیم .
عبیدالله که از سخنان محکم وحقیقی مسلم به خشم آمده بود وترسید بر حاضرین وشنوندگان اثر بخشد،شروع به دشنام گویی و افترا کرد ومسلم را به شراب خواری متهم کرد و چون هر بار با جواب های مستدل وکوبنده ی مسلم روبرو شد اورا تهدید به کشتنی سخت نمود که در اسلام چنان کشته نباشند، مسلم گفت : آری همانا تو سزاوار تری که در اسلام چیزی را پدید آوری که پیش از آن نبوده وتو به بد کشتن وکینه توزی وبد دلی پس از پیروزی، معروفی واز کسی فروگذار نخواهی کرد .
عبیدالله که نتوانست با استدلال جواب دهد دست به بددهانی وناسزاگویی به او وحسین(ع) وعلی(ع) وعقیل علیهم السلام زد ومسلم خاموش شدو دیگر پاسخش نداد.
سپس ابن زیاد گفت اورا بالای قصر ببرید وگردنش رابزنید وبدن بی سرش را به زیر اندازید ،
*حضرت مسلم را به بام دارالاماره بردند وآن جناب تکبیر می گفت واستغفار می کرد و بر رسول الله (ص) درود می فرستاد ومی فرمود:«بار خدایا تو داوری کن میان ماو میان این مردمی که مارا فریب داده ودروغ گفتند ودست از یاری ما برداشتند »
حضرت مسلم بن عقیل را با کیفیت جان خراشی شهید کرده سر را به پایین انداخته وبه دنبال آن بدنش را نیز به زیر انداختند.
به این ترتیب سفیر امام حسین(ع) ونخستین شهید از خیل شهیدان کربلا به خدا پیوست (روزعرفه، 9 ذی الحجه سال 60 هجری قمری)
*از سوی دیگر در همان روز محمد بن اشعث در باره ی هانی بن عروة که در بند عبیدالله بود ،پیش ابن زیاد شفاعت کرد وابن زیاد وعده داد که وساطت او را بپذیرد ولی پشیمان شد ودستور داد در همان حال هانی راحاضر کنند و گفت : اورا به بازار ببرید و گردنش را بزنید .ایشان را به بازار کوفه بردند ودر حالی که می گفت : بازگشت به سوی خداست ،بار خدایا به سوی رحمت وخوشنودی تو می آیم، با شمشیر رشید یکی از غلامان عبیدالله به شهادت رسید رحمة الله ورضوانه علیه.
وعبیدالله بن زیاد بن ابیه سر هر دو شهید را با نامه ای نزد یزید بن معاویه فرستاد.
*واین واقعه در حالی بود که امام حسین علیه السلام در روز 8 ذی الحجه یعنی روز ترویه پس از تبدیل حج خویش به عمره ی مفرده برای حفظ حرمت خانه ی خدا ودستگیر نشدن وحفظ جان خویش وخاندانش ، با خانواده و تعدادی از یاران از مکه به سوی عراق (کوفه)حرکت کرده بودند.
(سلام الله العلی العظیم وسلام ملائکته المقربین وانبیائه المرسلین وائمته المنتجبین وعباده الصالحین وجمیع الشهدآء والصدیقین والزاکیات الطیبات فیما تغتدی وتروح، علیک یا مسلم بن عقیل بن ابیطالب ورحمةالله وبرکاته)
ادامه دارد (برداشت آزاد از کتب تاریخی - روایی بویزه الارشاد شیخ مفید اعلی الله مقامه)
فاعتبروا(فاعتبرنا)
*چون جناب مسلم بن عقیل از آمدن عبیدالله به کوفه وسختگیریهایش با خبر شداز خانه ی مختار بیرون رفته به منزل هانی بن عروه در آمد وشیعیان مخفیانه با او ملاقات می کردند ،اما عبیدالله به وسیله ی غلامش معقل با ترفندی فریبکارانه از محل مسلم با خبر شد وهانی را به دار الاماره خواندوبه او گفت:اتتک بخائن رجلاه(این مثلی بود در عرب کنایه از اینکه با پای خود به سوی مرگ آمدی ) واز هانی خواست که مسلم را تحویل دهد اما هانی گفت: نه به خدا!من هرگز چنین کاری نخواهم کرد،مهمان خود را بیاورم اورا بکشی؟ اگر من جز یک نفر نباشم باز اورا به شما نسپارم تا در راه او بمیرم.
در این بین عبیدالله با قضیبی(شمشیر باریک ونازک)که در دست داشت بینی هانی را شکست وخون بر محاسنش جاری ساخت و اورا در اتاقی حبس کرد.
هانی گفت :ای خدا! ای مسلمانان!آیا قبیله ام هلاک شدند؟!کجایند دینداران ! کجایند اهل بصیرت! این سخنان را می گفت وخون به رویش می ریخت.
کوفه کم کم مرکز حوادث واتفاقاتی می شد
خبرها را به مسلم رساندند مسلم دستور داد پیروانش را جمع کنند ومنادی فریاد میزد:«یا منصورُ أَمِت»(یعنی :ای یاری شده بمیران ،که از اشعار جنگی بوده) ومردم کوفه همدیگر را خبر کرده به چهار هزار نفر رسیدند وجناب مسلم برای قبایل مختلف(ازجمله کنده،مذحج،اسد،همدان وتمیم)پرچم جنگ بست چیزی نگذشت که مسجد وبازار کوفه پر از جمعیت شد، تا شامگاه فرارسید.
پس کار بر عبیدالله تنگ شد اما او عده ای از سران قبایل را جمع کرد از جمله ابن کثیر بن شهاب ومحمد بن اشعث وشبث بن ربعی تمیمی وشمر بن ذی الجوشن عامری ،ودستور داد تا بین مردم وقبایلشان بروند ومردم را از یاری مسلم باز داشته آنهارا از جنگ بترسانند واز شکنجه ی دولت برحذر دارند وپرچم امان برای پناهندگان ترتیب دهند
تا اینکه گروه زیادی از مردم وافراد قبایلشان به نزدشان گرد آمده وبه سوی ابن زیاد رفتند، اماهنوز عده ی زیادی اطراف مسلم بودند .
عبیدالله باز سران قبایل راجمع کرده به سوی مردم فرستادتابه آنان بگویند : هرکه از ابن زیاد پیروی کندبه احسان وبخشش زیاد می رسد وآنان که نا فرمانی کنند از محرومیت وعقوبت برخوردار ند، به ویزه کثیر بن شهاب به مردم می گفت :پی خانه وزندگی خود بروید ودر شرّوفساد شتاب نکنید وخود را در معرض کشتن قرار ندهید زیرا این لشگرهای یزیداست که در می رسد وبدانید بهره های شما از بیت المال یکسره قطع خواهد شد.
وسران دیگر نیز مانند این سخنان تهدید آمیز بر زبان راندند، در این هنگام مردم دسته دسته پراکنده شده به خانه ها می رفتند وزن بود که می آمد ودست پسر وبرادرش را می گرفت ومی گفت: بیا برویم ،این مردم که هستند هم اینان مسلم را بس است ومرد بود که دست پسر وبرادرش را می کشید ومی گفت:بیا برویم تورا با جنگ وآشوب چه کار !به دنبال کار خود برو!
و مردم پراکنده می شدند تا شب شد .
جناب مسلم نماز مغرب را که خواند جز سی نفر در مسجد کسی با او نماند .
چون دید که جز این گروه اندک با او بیش نمانده اند ، از مسجد به سوی درهای قبیله ی کِنده(برای بیرون رفتن)به راه افتاد ،هنوز به درها نرسیده بود که ده تن شدند ،وچون از در مسجد بیرون آمد یک نفر هم به جای نماند که اورا راهنمایی کند ،به این سو وآن سو نگاه کرد ،دید یک نفر هم نیست که راه را به او نشان دهدویا از او در برابر دشمن دفاع کند، حیران وسرگردان راه خود در پیش گرفت و در کوچه های سرد وبی وفای کوفه گردش می کرد ونمی دانست به کجا برود.
ادامه دارد (برداشت آزاد از منابع تاریخی - روایی به ویژه الارشاد شیخ مفید رحمةالله علیه)
اما استهای بسیج وبسیجی :
بسیج، معراج اندیشه ی پاک اسلامی
بسیج، میقات پابرهنگان
بسیج، مکتب شاهدان وشهیدان گمنام
بسیج، لشگر مخلص خدا
بسیج، مظهروحدت مقدس بین ملت
بسیج ، مصداق کامل ایثار وخلوص وفداکاری
بسیج، عامل نجات کشور
بسیج، از پدیده های شگفت آور انقلاب
بسیج، سپردفاعی در برابراستکبار
بسیج، بیمناک کننده دشمنان وامیدبخش دوستان
بسیج، مجموعه ای از پاک ترین،فداکارترین وآماده به کارترین انسانها
بسیج، شجره ی طیبه ودرخت تناور وپرثمر
بسیج، مأمن تربیت جوانان ونوجوانان
بسیج، مظهر عشق وایثار
بسیج، از برکات والطاف خداوند
بسیج، نمونه ی کامل عشق به ذات مقدس حق واسلام
بسیج، حرکتی منطقی،عمیق ومنطبق بر نیازهای دنیای اسلام
بسیج، مصداق مؤمنین در آیه ی "هوالذی ایّدک بنصره وبالمؤمنین"
{ای پیامبر،خداوندمتعال تورا هم،به وسیله ی نصرت خویش وهم از طریق
خیل عظیم مؤمنین کمک کرد}
بسیج، عظیم ترین وماندگارترین یادگار
بسیج، محور دفاع از انقلاب
بسیج، پیرو قرآن واهل بیت علیهم السلام
بسیج، از نعمتهای بزرگ الهی
بسیج، نگهبان نظام اسلامی از شر جهانخواران متجاوز
بسیج، پرچم دار مقابله با ظلم وبی عدالتی
بسیج، هسته های مقاومت در تمامی جهان
بسیج، بهترین الگو برای مشارکت در عرصه های سرنوشت ساز
بسیج، خستگی ناپذیر وثابت قدم
بسیج، حاضر در عرصه های حضور
بسیج، خار چشم دشمنان
بسیج، اتصال به کانون مشروعیت نظام اسلامی
و
بسیج یعنی، امنیت
یعنی، حفظ افتخارات
یعنی، حفظ استقلال ملی وغرور ملی
یعنی، حفظ اسلام ونظام جمهوری اسلامی
یعنی، نیروی کارآمدبرای همه ی میدانها
یعنی، مجموعه ای از پاک ترین ،فداکارترین وآماده به کار ترین انسانها
یعنی، بیمناک کننده دشمنان وامیدبخش دوستان
یعنی، یکی از پدیده های شگفت آور انقلاب
یعنی، مظهر وحدت مقدس بین افراد ملت
یعنی، مظهر مجاهدت وآمادگی کامل
یعنی، تمام ناشدنی
و
بسیجی کسی که: عاشق خداست
اهل بصیرت ،بینش ومعرفت است
برای سرنوشت خود،ملت وآینده ی ایران اسلامی ،برای استقلال
وهویت ملت خود وآینده ی دنیای اسلام ارزش قایل است
مدافع اسلام ناب است
هدایتگر بشریت به سمت کمال است
در قله ی کمال است
با اعتماد به نفس وخود باور است
بهترین،خالصترین،شرافتمندترین وپر افتخارترین انسانهاست
دارای مغز متفکر ودل باایمان است
آماده برای همه ی میدانهای وظیفه است
شجاع وغیرتمند است
زنده نگه دارنده ی ارزشهاست
نمونه ی اخلاق ،تواضع،مهربانی ورعایت قانون ومقررات است
دین محور وعقل گراست
بر عهد خویش ثابت قدم وجان فداست
واما نیستهای بسیجی:
بسیجی،اسیر خواسته های حقیر نیست
ترسو وناتوان نیست
در بند هوا وهوس نیست
ریاکار و دورو نیست
محافظه کار وهمراه باد نیست
(امام علی (ع):«...وهمج رعاع اتباع کل ناعق،یمیلون مع کل ریح»
{دسته ای از مردم چون خاشاک یا پشه های دستخوش باد وطوفان
وهمیشه سرگردان اند که با وزش هر بادی (به هرسویی)حرکت می کنند}
سیاست زده وجناحی نیست
در سنگرهای علمی و پژوهشی ، علم زده ودگم اندیش نیست
طلبکار شهدا ونظام اسلامی نیست
خیانت پیشه وقانون گریز نیست
به نام اسلام ورهبری وبا ظاهر ی مردم گرا ریشه ی اسلام حقیقی و
ولایت را نمی زند
به اسم تکثر گرایی وپلورالیزم هر صدای کریه ضد دین را بر حق نمی داند
به نام آزادی هر رابطه ای را ولو با مستکبرین وغده های سرطانی جهان
نمی پذیرد
با لعاب دموکراسی، ذلت یاری مکاتب غربی به ویژه لیبرال دموکراسی
تو خالی و ضد بشر را تحمل نمی کند
به نام اصلاحات ورفورمیسم براسلام و ستون خیمه ی نظام اسلامی
(ولایت فقیه)نمی تازد
با فرض ساده انگاری دیگران، ملعبه ی دشمنان نمی شود
آمریکای جنایتکار وظالم واذنابش را برای مذاکره وارتباط داشتن
لایق نمی داند
دین ستیز ودین گریز نیست
اهل مسامحه در اصول نظام اسلامی نیست
معارف دینی را یکسره متغیر وزمان مند نمی داند
در تقابل دین وآزادی دین را محدود نمی کند
در تعارض تکالیف دینی وحقوق بشر سازمان به اصطلاح ملل حقوق بشررا
مقدم نمی کند
وحی وقرآن را امری تجربی ویافتنی پس متغیر نمی شناسد
از قرآن ومفسرین حقیقی آن(معصومین علیهم السلام)جدا نیست
از اسلام عزیز واصول اساسی آن دست بردار نیست
و...
لذا امام خمینی(ره) - بنیان گذار این تفکر ناب در 5 آذر سال 1358 - می گوید:
من همواره به خلوص وصفای بسیجیان غبطه می خورم واز خدا می خواهم تا با
بسیجیانم محشور گرداند چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام.
ومقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای ،بزرگ بسیجی جانباز می گوید:
بزرگ ترین الگوی بسیجیان مسلمان در همه ی عالم " علی بن ابی طالب"
علیه السلام است.
امید آنکه به فضل خدا به سوی بسیجی شدن وبسیجی ماندن حرکت کرده
وبر عهد بسیجی بودن ثابت قدم بمانیم ./.انشاءالله
*حضرت مسلم بن عقیل وارد کوفه شد ونامه ی امام حسین(ع) را برای مردم کوفه خواند ،گروه گروه با مسلم بیعت کردند تا تعدادشان به هیجده هزار نفر رسید.
*جناب مسلم طی نامه ای بیعت مردم کوفه وعلاقه مندی آنان را به امام حسین(ع) بیان کرده و از ایشان برای حرکت به سمت آنجا دعوت کرد.
*از سوی دیگر تعدادی از کوفیان از جمله عمارةبن عقبه وعمر بن سعد بن ابی وقاص طی نامه هایی سستی وناتوانی حاکم کوفه - نعمان بن بشیر - را در مقابله با جریان بیعت کوفیان به یزید خبر دادند ویزید ،عبیدالله بن زیاد ابن ابیه را که حاکم بصره بود با حفظ سمت برای فرمانداری کوفه روانه کرد وبه او نوشت :پسر عقیل در کوفه لشگر تهیه می کند تا در میان مسلمانان اختلاف اندازد ،اورا بجوی ودر بند کن یا اورا بکش یا از شهر بیرون کن .
*عبیدالله برادرش عثمان را در بصره به جای خویش نهاد وبه سوی کوفه رهسپار شد وعمامه ی سیاهی بر سرنهاد ،اوصورتش را با پارچه ای پوشانده بود به طوری که مردم تصور کردند امام حسین (ع) است لذا گروه گروه به اوسلام کرده می گفتند : ای پسر رسول خدا خوش آمدی ! خیر مقدم! وعبیدالله در حالی که از این جریان ناراحت وبد حال بود وارد قصر (دارالامارة)کوفه شد.(در باره ی عبیدالله وبه خصوص پدر ش زیاد ابن ابیه وجنایاتش در بصره وکوفه خواهم نوشت)
*چون بامداد شد عبیدالله مردم را بعد از نمازمورد خطاب قراردادوبرخی را تطمیع کرده عده ای را تهدید،او با شناسایی دوستان ودشمنان وبیطرفان حکومت به بزرگان ورؤسای قوم گفت: هر رئیسی در میان مردم محله ی خود،ازدشمنان یزید کسی را بشناسد وبه ما معرفی نکند واورا نزد ما نیاورد بر در خانه اش به دار آویخته خواهد شد وبهره اش از بیت المال لغو خواهد گردید./.
ادامه دارد(برداشت مستقیم از کتب تاریخی - روایی بویژه الارشاد شیخ مفید اعلی الله مقامه)
"السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف"
عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم
{انّانحیط علما بانبائکم ولایغرب عنّاشیئی من اخبارکم}
امام عصر علیه السلام می فرماید:ما بر تمامی احوال واخبار شما آگاه و آشناییم وچیزی از شما بر ما پنهان نیست.
*رسیدن نامه ی مردم کوفه در دعوت از امام (ع)به کوفه ودرخواست آنها مبنی بر بیعت با امام وقبول پیشوایی وامامت بر مردم در 10 رمضان
*جواب امام(ع)به مردم کوفه همراه بااعزام پسر عمویش جناب مسلم بن عقیل به سمت آن شهر
*در این نامه آمده است :«سخن بیشتر شما این بوده که :برای ما امام وپیشوایی نیست پس به سوی ما بیا شاید خداوند به وسیله ی تو ما را بر حق وهدایت گرد آورد ومن پسر عمو وکسی که مور اطمینان من می باشد یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما گسیل داشتم تا اگر مسلم برای من نوشت که رای واندیشه ی شما ودانایانتان همانند آنچه در نامه هاتان خواندم بود ان شاءالله به زودی به نزد شما خواهم امد».
*امام (ع) در این نامه به ویژگی شاخص حاکم اسلامی اشاره نمودند:«به جانم سوگند!امام وپیشوا نیست جز آن کس که به کتاب خدا درمیان مردم حکم کند ،وبه دادگستری وعدالت به پا خیزد وبه دین حق دینداری کندوخود را در آنچه مربوط به خداست نگهداری کند».
ادامه دارد (برداشت مستقیم از منابع تاریخی -روایی بویژه کتاب الارشاد شیخ مفید رحمةالله علیه)
*مرگ معاویةبن ابی سفیان نیمه ی رجب سال 60 هجری قمری
*نامه ی یزید بن معاویه به ولید بن عتبه بن ابی سفیان فرماندار مدینه مبنی بر شتاب در گرفتن بیعت از امام حسین (ع)شب 27 رجب
*حرکت امام حسین وفرزندان وبرادر زادگان وبرادرانش -به جز محمد بن حنفیه که به عللی در مدینه ماند -به سوی مکه شب 28 رجب
*ورود امام(ع) به مکه در شب سوم شعبان سال 60 ./.
ادامه دارد(برداشت مستقیم از کتاب الارشاد مرحوم شیخ مفید رحمةالله علیه)
به نام خدا
محرم وصفر است که اسلام را زنده نگه داشته است (امام خمینی)
حلول ماه معرفت،قیام وشهادت گرامی باد./.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک