سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 552373

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 107

ناب - طالب پور

 
روز قیامت سه تن شفاعت می کنند : پیامبران، سپس دانشمندان و پس از آن شهیدان . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: حمید طالب پور ::: سه شنبه 90/9/8::: ساعت 8:0 عصر

 

به نام خدا

  در یادداشتهای قبلی (سومین شماره ار تقویم قیام )قرار شد از چهره ی واقعی برخی از زمینه سازان حادثه ی کربلا بنویسم .

     یکی از آنها زیادبن ابیه پدر عبیدالله بن زیاداست وی در آغاز، یکی از خطر ساز ترین وناسازگارترین دشمنان معاویه بود . مادرش _سمیه - از جمله زنانی بود که معروف است بالای خانه اش در جاهلیت پرچم سرخی که خاصّ زنان بدکار بود برافراشته بود .هنگامی که «زیاد»متولد شد به درستی مشخص نبود پدر واقعی او کیست ،به همین جهت وی را «زیاد ابن ابیه»(زیاد فرزند پدرش!)می نامیدند.

     ولی تیز هوشی وسخنوری وبی باکی  زیاد ،وی را زبانزد خاص وعام کرده بود ورفته رفته به فرد سرشناسی تبدیل شده تا جایی که بعد ها در دوران حکومت امام  امیرمؤمنان علیه السلام  از طرف آن حضرت به حکومت سرزمین پهناور فارس منصوب شد ( شاید به این منظور که جذب دستگاه معاویه نشده ویا از خود لیاقتهایی نشان داده بود).

ولی بارها از طرف معاویه مورد تهدید یا تطمیع قرار گرفت ،اما زیاد در مقابل وی مقاومت کرد تا جایی که پس از صلح امام حسن علیه السلام تنها ،قسمت فارس بود که همچنان زیر نفوذ حکومت اموی نرفت.

     معاویه با طرح نقشه ای عجیب ،«مغیرةبن شعبه»- دوست دیرین زیاد - را نزد وی فرستاد تا از طریق پیشنهاد "برادر خلیفه شدن!"وی را به گردن نهادن در برابر حکومت اموی وادار نماید.

نقشه ی معاویه کارگر افتاد.

     زیاد با خود اندیشید در این صورت (برادر معاویه شدن)به یکی از قدرتمندترین مردان عرب تبدیل شده واز این پس ، پدرش نه فردی گمنام ونامعلوم ،که ابوسفیان رئیس قبیله ی قریش خواهد بود ودیگر از رنج حقارت رهایی خواهد یافت ، این بود که مغلوب این توطئه شد وبه سوی دمشق، مقرّ حکومت معاویه رهسپار شد.

بدین ترتیب وی یکی از کارگزاران حکومت اموی گردیدوسالیان دراز ،تمام قدرت خود را صرف تحکیم پایه های سلطنت ننگین معاویه نمود.

     ابن اثیر -مورخ مشهور -می نویسد:«قضیّه ی ملحق شدن زیاد به ابوسفیان ،اولین حکمی بود که به صورت علنی بر خلاف شریعت مقدس اسلام اعلام گردید .رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده بود: "الولد للفراش وللعاهر الحجر" ،فرزند به همسر ملحق می شود وسهم زناکار ،سنگ سار است .»(کامل ابن اثیر ج 3 ص 444 ،حوادث سال 44).

     <شیخ محمد عبده> از  <احمد عباس صالح>  نقل می کند که وی پس از اظهار شگفتی از ماجرای الحاق زیاد به ابوسفیان می گوید:<شگفت آورتر آن که، شهادت به رابطه ی نامشروع «ابوسفیان»با«سمیه»که زنی شوهردار بود،در یک مجلس علنی ورسمی صورت گرفت وزیاد هم ازآن احساس شرمندگی نکرد،چرا که وی - میان امتیاز برادری با خلیفه ! ورسوایی وننگ زنازادگی - برادری راپذیرفت تا از منافع آن بهره مند شود!!>(شرح نهج البلاغه عبده، ذیل نامه ی 44).( در دنیای اسلام از این اتفاق به عنوان «ننگ بزرگ بر دامن بنی امیه» یاد کرده اند - مختصر تاریخ دمشق ج 9 ص 75 به بعد،تاریخ یعقوبی ج 2 ص 218 ،تاریخ طبری ج 4 ص 163 به بعد ، الغدیر ج 10 ص 216 -227 و...).

     پس از این حادثه برگ دیگری از زندگی زیاد ورق خورد و برای تحکیم حکومت معاویه به خونخوارترین چهره ی تاریخ مبدّل شد.فردی که شنیدن نامش ،وحشت ومصیبت را برای مردم به ارمغان می آورد.

     ابن ابی الحدید - دانشمند مشهور معتزلی - در شرح نهج البلاغه می نویسد : «معاویه ،حکومت کوفه وبصره را به <زیاد بن ابیه>سپرد واو شیعیان علی علیه السلام را از زیر هر سنگ وکلوخ بیرون می کشید وبه قتل می رسانید »(شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید ،ج 11 ص 44  و الغدیر ج 11 ص 38 ).

     به جرأت می توان ادعا کرد ، یکی از عواملی که موجب شد تا کوفیان با ورود "عبیدالله بن زیاد" به کوفه ، با سرعتی شگفت آور از حمایت «مسلم بن عقیل»دست بکشند، همین ترس ووحشتی بود که پدر سنگ دل وبی رحمش -زیاد- در دل کوفیان ایجاد کرده بود (هرچند این عامل، ننگ بی وفایی وذلّت کوفیان را هرگز پاک نمی کند)، البته از چنان پدری چنین پسری ظالم، خونریز وقسیّ القلب دور از انتظار نیست

واین گونه افراد وتفکرات فرصت طلب و منفعت گرا (پراگماتیست)  در طول تاریخ بوده وهستند ، تنها قالب وصورتش فرق کرده وگرنه چهره ی واقعی ،  اگر کشف و پرده برداری شود یکی است ./.

(برای مطالعه ی بیشتر به کتب تاریخی وبه ویژه کتاب وزین <عاشورا ،زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله >مراجعه نمایید)

 

 


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک