سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 551330

  بازدید امروز : 135

  بازدید دیروز : 174

ناب - طالب پور

 
بسا سخن که از حمله کارگرتر بود . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: حمید طالب پور ::: چهارشنبه 90/9/30::: ساعت 10:13 عصر

آرش

باسلام

برای تمامی انتقادات شما از اصلاح طلبان مخصوصا دفاع تمام قد از مجلس ششم حرف ومطلب دارم حیف از این که ضیق وقت اجازه نمی دهد به ان بپردازم تا بعد......بدرود

پاسخ:

سلام وتشکر از ورود به بحث، اینجانب از این گونه مباحث که باعث تنویر افکار وتعیین معیار وتشخیص حق از باطل و تبیین راه روشن از فتنه وظاهر فریبی می شود وملاکها به جای بی حوصلگی وتوهین داورندو...استقبال می نمایم ودر حال حاضر تنها با محفوظات ذهنی در خدمت بودم اما چنان چه امکان بحث حضوری باشد با مدارک مکتوب ،برای اتقان بحث وقوت قلب بیشتر در خدمت شما ودوستان هستم (البته برخی از محتوای فکری طرفداران  اصلاحات ودگر اندیشان مخالف نظام اسلامی، در سالهای اخیر را،همراه با نقدی مختصر در وبلاگ آورده ام  مطالعه بفرمایید).در پناه خدا ، به سلامت


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: چهارشنبه 90/9/30::: ساعت 7:30 عصر

به نام خداوند بخشنده مهربان

قال علی (ع):"لاتنظر الی من قال و انظر الی ما قال "مولا علی علیه السلام (در بحث شناخت ) می فرمایند: <به گوینده ی سخن نگاه نکن ببین چه می گوید.> (غرر الحکم ح 5048)

    بخوانید واندیشه کنید ، مهم نیست چه کسی بیان کرده، مهم محتوای آن است (شاید بعد ها اسامی گویندگان را به عرض رساندم شاید):

    1- { ... می گوید : ولایت فقیه،یعنی حکومتی توتالیتر وضد مردمی ،یعنی مردم را به زور به بهشت بردن .}( همشهری ،شهریور1377)

    2- { ... می گوید : اگر حکومت از بالا مشروعیت خود را تأمین کند به راحتی می تواند با دیکتاتوری جمع شود .}( صبح امروز ،تیر 1378)

    3- { ... می گوید : ولایت فقیه ،همان دیکتاتوری صالحان است  ونظام جمهوری به عنوان دستاورد بزرگ بشریت ،بهترین راه برای جلوگیری از دیکتاتوری است .}(روزنامه ی خرداد ،مهر 1378)

 

    توضیح :« توتالیتر» از واژه ی فرانسوی توتال به معنای جامع وکامل ،گرفته شده است وبه آن دسته از رژیم های استبدادی ودیکتاتوری گفته می شود که کلیه ی شئون جامعه ی باز را از سیاست واقتصاد تا مذهب وهنر ،تحت کنترل ونظارت خود دارند ودر جهت ایدئولوژی سیاسی خویش ، هدایت می کنند

حکومتهای فاشیستی ومستبد هیتلر وموسیلینی و نظامهای حاکم بر کشورهای کمونیستی ،از این نوع اند

    ویژگی های نظام توتالیتر را بر می شماریم وبا مقایسه ی آن با نظام ولایی فقیه به قضاوت می نشینیم :

1- نظارت دولت بر کلیه ی شئون فعالیت های اقتصادی واجتماعی

2- قدرت در دست اعضای حزب واحدی است که همه ی افراد از آن تبعیت می کنند

3- حذف همه ی اشکال نظارت مردم بر حاکمان

4- توسل به زور وخشونت برای سرکوب  مخالفان از هر نوعی

5- اِعمال قدرت نامحدود به صورتی که هیچ چیز حتی قانون واحترام به آزادی افراد ،مانع آن نیست

6- تسلط یک فرد در رأس یک حزب ودولت

واما آنچه باعث شده برخی ،نظام اسلامی را شبیه حکومت توتالیتر بدانند بند اول است ،

ولی در پاسخ باید گفت :

    اولا – همه ی نظامهای سیاسی با تفاوتهای زیاد و چشمگیری که دارند ، در مواردی مشابهت هم دارند وتشابه در یک وجه ، قطعا با یکسانی متفاوت است .

    ثانیا – اسلام در مسایل اجتماعی برخلاف دولت ها ونظام های توتالیتر ویا لیبرال ، نه دولت را موظف می کند که همه ی نیازمندیهای جامعه را در انحصار خود درآورد ،ونه دولت را به طور کامل از دخالت در کارهای اجتماعی باز می دارد بلکه سطح دخالت دولت ، متناسب با شرایط متغیری است که در جامعه پدید می آید .

در نگرش اسلام ، اصل بر این است که نیازمندی های جامعه ، داوطلبانه از سوی خود مردم تأمین شود ، اما از آنجا که سود پرستی و افزون خواهی افراد وگروه ها یی ،منشأ فساد وتضییع حقوق دیگران می شود ،دولت وحکومت باید وارد صحنه شود وبا ارائه ی راه کارهای مناسب ورعایت مصالح زمانی ومکانی ، تصمیمات لازم را برای جلوگیری از تخلفات اتخاذ کند .

    این راه متعادلی است که مشکل شیوه ی متمرکز دولتی وسپردن فعالیتهای اجتماعی به دولت - که به دلایل متعددی( ازجمله هزینه وبودجه ی سنگین وبازدهی کم ونیز ایجادفاصله ی طبقاتی و...) ناصحیح وغیر کار آمد است _را حل می کند .

از طرف دیگر اسلام در پی آن است که در بدو امر ، انسانها را تشویق کند با انتخاب خود وآزادانه به خود سازی وانجام دادن کارهای نیک مبادرت ورزند ،اما اگر الزام واجبار ،موجب انجام کاری شد ،آن تأثیر معنوی ومطلوب ،در روح انسان حاصل نخواهد شد وهدف نهایی تحقق نخواهد یافت ،مگر اینکه مصلحت اجتماعی ایجاب کند .

    نکته ی دیگر که بارها گفته شده است اینکه جمهوریت و رأی ونظر مردم در حکومت دینی بسیار مهم است ودر تحقق وایجاد حکومت اولین نقش را دارد اما اینکه بتواند تنها راه مشروعیت نظام باشد از ادله ، بر نمی آید وتنها مقبولیت را می رساند ونهایتا در حد مشروعیت قانونی - عقلایی است .

    مشروعیت در اسلام ، مسلما منشأالهی دارد ، اما نه از نوع مشروعیت الهی وتئوکراسی که در دوران قرون وسطی در مغرب زمین  وحکومتهای توتالیتر ونظام بنی امیه ،بنی عباس وحکومتهای عثمانی ظاهر بوده است ، مشروعیت در فلسفه، کلام وفقه اسلامی ،به معنای «مطابقت با موازین وآموزه های شریعت اسلام »است ،یعنی حکومت وحاکمی مشروع است که دارای پایگاه دینی باشد .مشروعیت سیاسی در اندیشه وتفکر اسلامی از نوع پدر سالاری ، وراثت ، شیخوخت ، نژاد، ملیت پرستی ، وحکومت های اشراف گرایی ، نخبه گرا ،توتالیتر ،کاریزمایی،دیکتاتوری،استبدادی و... نیست .

(البته توضیحات پستهای قبل را هم ضمیمه کنید تا کاملا تفاوت ها وتعارضات ،معین شود.وانشاءالله برخی مطالب تکمیلی هم نگاشته خواهد شد.)

    بنابر این اطلاق دیکتاتوری ، توتالیتر ،فاشیسم، استبداد و... به حکومت دینی ونظام ولایی فقیه نوعی شارلاتانیسم تبلیغاتی دشمنان(داخلی وخارجی) نظام اسلامی در جهت مشوّه جلوه دادن چهره ی حکومت دینی است .

این امر به نوبه ی خود نشان دهنده ی شکست آنان در مقابله ی تئوریک وفکری وشکست در صحنه های عملی و تحقق وعده ی الهی است .الحمد لله علی کل حال.


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: سه شنبه 90/9/29::: ساعت 7:0 عصر

 به نام خدا

  روی عن ابی عبدالله (ع)انه قال : "من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما ادخلوه فیه ومن دخل فیه بالکتاب والسنة زالت الجبال قبل ان یزول"

     امام صادق (ع) فرمودند: <کسی که اشخاص ورجال اورا وارد وادی دین کردند ، اشخاص هم اورا از دین بیرون می برند  اما کسی که با ملاک ومعیار (کتاب الهی وسنت ، یعنی با پشتوانه ی محکم ) وارد دین شده ،کوه ها تکان می خورند  ولی او تکان نمی خورد .>(بحارالانوار ،ج 2 ص 105 وج 22 ص 103) 

    بخوانید واندیشه کنید ، مهم نیست چه کسی بیان کرده، مهم محتوای آن است (شاید بعد ها اسامی گویندگان را به عرض رساندم شاید):

  *1- { ... می گوید : جامعه ی ولایی انحصار گر ومستبد است وارزشی برای توده ها قایل نیست .}(هفته نامه ی پیام هاجر فروردین 77 ش 233 ص 20 و23)

*2-  { ... می گوید : ولایت مطلقه ی فقیه ،مترادف حکومت اقتدار گراست.}(پیام هاجر،دی 1377)

توضیح : در ابتدا ویژگیهای حکومتهای استبدادی ،اقتدار گرا  وانحصار طلب را مطرح، وسپس آنها را با ویژگی های حکومت ولایی فقیه مقایسه می کنیم :

الف - شخص یا طبقه ای خاص ،بدون رضایت مردم بر آنان حکومت می کند .

ب - دامنه ی قدرت حکومت ، فوق قانون است وهیچ قانونی آن را محدود نمی کند .

ج - سازوکار برای نظارت وکنترل حکومت - نه از سوی مردم ونه از سوی دستگاههای خاص نظارتی - وجود ندارد .

امادر نظام ولایی فقیه هیچ یک از این ویژگی ها وجود ندارد :

1) - قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، با رأی قاطبه ی مردم به تصویب رسید ، وهرگونه تغییری در آن نیز باید به تصویب مردم برسد .

  2) - طبق قانون اساسی مردم در  تعیین ولی فقیه ،از طریق انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان دخالت دارند علاوه بر آن در انتخاب رییس جمهور ونمایندگان مجلس وشوراها نقش دارند .

این سه چهارنحوه دخالت مردم در حکومت نه تنها در هیچ یک از حکومتها ی استبدادی وجود ندارد ، که در مردمی ترین نظامها اینگونه مشارکت مردمی دیده نمی شود.

 

3) - در اصل چهارم قانون اساسی آمده است که : "کلیّه ی قوانین ومقررات مدنی ،جزایی ،مالی، اقتصادی ، اداری،فرهنگی، نظامی ، سیاسی وغیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد...این اصل براطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی وقوانین ومقررات دیگر حاکم است." یعنی قوانین اسلام اولین محدود کننده ی قدرت ولی فقیه یعنی حاکم دینی است ، به تعبیر دقیق تر تعیین کننده ی اختیارات اوست .

4) – ولی فقیه در برابر قانون اساسی تعهد داده است   و از آن جایی که این تعهد ، لازم وبدون حق فسخ است ، تعهدی مضاعف محسوب می شود وتخلف او از قانون  ، باعث خروج او از عدالت ودر نتیجه سلب او از ولایت می گردد .

بنابر این« مطلقه بودن ولایت فقیه»  به معنای بی قید وشرط بودن اِعمال قدرت اونیست ، بلکه بدین معناست که اختیارات او ، محدود به حوزه ای خاص از مسایل اجتماعی نیست وهمه ی آنچه را که حکومتی با آن در گیر است ، را در بر می گیرد . اما اِعمال قدرت در هر حوزه ، باید بر اساس موازین واصول اسلام وقانون اساسی باشد .

5) - حکومت ولایی فقیه از سه ناحیه نظارت می شود ،که در نظام های استبدادی هیچکدام وجود ندارد :

الف) نظارت درونی :ولی فقیه باید دارای شرط <فقاهت>،<عدالت>و<درایت وتدبیر> باشد که <فقاهت>،اورا از اتکا ی به غیر قانون الهی باز می دارد <عدالت>،اورا از اِعمال خواسته های شخصی و حزبی ونفسانی باز می دارد و<درایت >،اورا از خود رأیی وترک مشورت با اندیشمندان ومتخصصان حفظ می کند .

ب) نظارت مستمر نمایندگان مجلس خبرگان : که علاوه بر وظیفه ی انتخاب وشناسایی رهبری، وظیفه ی تشخیص ونظارت -بر استمرار شرایط رهبری و چگونگی اِعمال قدرت بر اساس اسلام وقانون -را نیز بر عهده دارد.

ج) نظارت مردم بر رهبری : که از دوطریق است ، اول : با انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان ،که به صورت غیر مستقیم بر رهبر نظارت دارند.

دوم : آزادی بیان،که طبق قانون اساسی فضای سالمی برای مطبوعات فراهم می کند، نظارت افکارعمومی رابرحکومت تشکیل میدهد.

هرگاه مطبوعات ورسانه ها به راستی برخاسته از افکار عمومی مردم باشد ، می تواند این وظیفه را در توجه دادن ولی فقیه به خواست مردم به خوبی انجام دهد .

این سه نوع نظارت در حکومت های استبدادی ، اقتدار گرا و سلطنتی ،وجود ندارد .

«حال،قضاوت واقعی با شما مردم بصیر وولایتمدار»

 

(مطالعه ی بیشتر: ولایت فقیه، امام خمینی -قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – ولایت فقیه ، جوادی آملی – پرسشها وپاسخها، مصباح یزدی – پرسشها وپاسخها ، نهادنمایندگی رهبری در دانشگاهها ،جمعی از نویسندگان ،دفتر 15 و…)

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: سه شنبه 90/9/29::: ساعت 6:52 عصر

  به نام خدا

شاید برای شما هم جالب باشد وبابی برای آزاد اندیشی به روش خاص خودش یعنی در فضای مجازی با برخی مجهولات از جمله ندانستن طرز تفکر واقعی طرف مقابل و... ومشکلات خودش ...

واین قسمت دوم ذیل نوشته ی (-معرفت وسیاست(7) مبحث ولایت فقیه و...(2))

 واما سؤالات وشبهات

 با سلام

تناقض وپارادوکس در پاسخت اظهر من شمس می باشد. نوشته هایت نشان می دهد که در روش تابع محض بوده وهستید چرا که اصلن اعتقادی به پلورالیسم ندارید پس در دین هم مطیع تفکرات انحصارطلبانید. اگر حقیر اسامی افرادی را ذکر نمودم به خاطر این است که اینقدر از امام خمینی مایه نگذاریدو ایشان را مصادره به مطلوب خود نکنید.همانطوری که بهتر از من می دانید با یک ویرگول ممکن است که کلی معنای یک جمله عوض شود شما چطور سر وته یک جمله را می زنید وبه خورد مردم می دهید انگار مخاطب شما طبقه متوسط به پایین وپوپولیست های جامعه می باشند . تنهاچیزی که در پاسخت مشاهده ننمودم هژمونی عقل استدلالی بود....

یک دوالیسمی است که اسلام را نشانه گرفته ودر حال تضعیف ان می باشد که هر دو به نظر من مانند لبه تیز یک قیچی عمل می نماید یکی بنیاد گرایی ودیگری رادیکالیسم.  این اتفاق در زمانی افتاده است که روشنفکر دینی در محاق رفته و یا حکومت اجازه دیسکورس ویا گفتمان را به انها نمی دهدچرا؟ حقیر کار به مکلا بودن ومعمم بودن روشنفکر ندارم. براستی چرا عده ای در همه زمینه ها پیشرفت می خواهندجز در زمینه تفکر دینی که کهنه اندیشی وجزمیت را اصالت بخشیده وتقدیس می نمایند؟ این را نیز بگویم که هرگز تفکرات ایده الیستی وهگلی در ذهنم خطور نمی کند...

 جوابیه قسمت دوم

 به نام خدا

جناب آرش  خان که همچنان مجهول الهویه ای

مطالبی بالبداهه به ذهنم آمده که خواهید خواند، اما به صورت مدلل ومبسوط قسمتی را در وبلاگ نوشته ام ونیز خواهم نگاشت .

اولا:  اینجانب هیچ اعتقادی به پلورالیزم دینی ندارم واگر حتی تورقی در اندیشه ها وافکار دین پژوهان ، فقیهان، متکلمان ،فیلسوفان ،حکیمان وعالمان دینی بیاندازید هیچ اثری از قبول تکثر گرایی دینی به معنایی که خواهد آمد نیست .

پلورالیسم دینی یعنی تعدد حق در عرض یکدیگر یعنی همه ی ادیان ومکاتب وحتی نحله ها ی آنها چه توحیدی، چه غیر توحیدی در عرض هم  حق بوده وهمه بر صدق وحق اند ،نتیجه ی چنین دیدگاهی سقوط در دام نسبیت گرایی است که قطعا عاقبت نسبیت گرایی را خود بیشتر اطلاع دارید واگر نمی دانید بگویم که نتیجه ای جز زمان مند بودن ومتغیر وتاریخی شدن دین وآموزه های دینی ،در پی ندارد وتالی تلو این اثر، بی ثمر بودن وقدیمی بودن وبه درد نخور بودن دین واحکام واموزه های آن در حال حاضر است (البته هر چند شاید طراح آن چنین التزامات وتالی هایی را تصور نمی کرده وشاید هم با قصد بر اندازی دین وآموزه های آن، آن را در قالبهای جذاب والفاظ خاصی آورده باشد) بدانید هرکس معتقد به پلورالیزم دینی شد با دست خود انتحار کرده وخودزنی نموده است .

بنابر این خود شما با بی طرفی قضاوت کنید، که آیا آنکه معتقد به پلورالسم دینی نیست لزوما تابع است ، برادر من ! این چه نتیجه ی بی ربطی از استقراءناقصتان است ؟!

ثانیا :چند نوع پلورالیزم داریم ، اگر منظورتان تکثر گرایی غیر دینی است مثل تکثر گرایی سیاسی ، البته ما هم در چار چوبه ی قوانین، آن را قبول داریم ومایه ی پیشرفت جامعه می دانیم  که مصداقش عملکرد اخیر اینجانب در طرح بحث، با شما و مصادیق فراوان دیگر در کشور،است

بله اعتقاد به ادیان ومکاتب در طول همدیگر ،بحثی جدا وقابل دفاع است کما اینکه دین پیامبر اسلام(ص) مکمل دین مسیح (ع) ودین او مکمل دین موسی(ع) بوده است اما آن تکثر گرایی که امثال جان هیک وسروش ومجتهد شبستری وبشیریه ومهاجرانی و...طالب اند غیر از این است و غیر قابل قبول ونوعی خودکشی وانتحار معرفتی است .

وفکر می کنم منشأ اشتباه شما خلط بین این دو است ،  اگر در رشته ی علوم سیاسی تحصیل می کنید وعلاقه مند به مباحث اندیشه ی سیاسی غرب اید ویا در گرایش اندیشه های علوم سیاسی در س می خوانید ویا خوانده اید وهر رشته ی مرتبط دیگر امید وارم عمیق تر ،فیلسوفانه تر وبدون پیش فرض وفنومنولوژیستی در مسیر دفاع از اسلام ناب - که تحقیقا وبا پژوهش در مبانی ونحله های مطرح اندیشه های غرب وشرق وادیان دیگر، عرض می کنم ،سالم ترین ، بهترین ومتقن ترین مبانی را دین اسلام واموزه های ائمه علیهم السلام دارد وقطعا با فهم صحیح وتفسیر درستش تشنگی وگرسنگی معرفتی جهان معاصر به سیری وسیرابی می انجامد – قدم بردارید واستعداد گرانبهای خدادادی را صرف غیر مسیر خدا نکنید (البته ، توصیه، هدیه ای الهی است و هیچگاه به معنای غرور وتحقیر نیست. )

ثالثا: اگر کلام منعقد نشده بود وبی سروته بود چطور شما متوجه شده اید وبرآشفته در پی دفاع برآمده اید ،پس جملات ،ناقص نقل نشده است ، هرچند محتوای این مطالب به قدری بی سرو ته وبی ارزش وغیر قابل اثبات است که گاهی از نقد آنها احساس کوچکی می کنم ولی با این وجود با خود می گویم شاید ثواب وبهره اش، ذکر کلمات نورانی قرآن واهل بیت علیهم السلام وسخنان بزرگانمان   وذب ّ عن دین الله باشد و  خیر آن را در رشد ودین پژوهی  می دانم

رابعا : اگر مطالب خلاف واقع  وغیر دینی وبعضا ضد دینی برخی مدعیان روشنفکر نما را با کمی تبیین وذکر لوازمش برای مردم رشید وعلاقه مند به اسلام ونظام اسلامی  بیاوریم همه ی متدینین وبه قول شما پوپولیستها ی جامعه یعنی طبقاتی که شما پایین می پنداریدشان، تصدیق می کنند که حرف بی جا زده اند و اشتباهشان را متوجه می شوند  پس خیلی هم لازم نیست مخاطبان ما تحصیل کرده  باشند ،سلّمنا که مخاطب منور الفکر ما تحصیلات عالیه دارد کجای نوشته ها ی آقایان بی نام ونشان، رسا نبود وشما نفهمید ید.

رابعا : به صرف ادعا که نمی شود کسی را مجازات کرد وبی حکم قاضی به صلابه کشید وکوس بی ارزشی اش را زد، هر کدام از مطالب وبلاگ اینجانب بدون دلیل ومبنا ومنطق سلیم بود بفرمایید ، البته امکان دارد که مطالب را درست برداشت نکرده اید ویا با مبانی اسلام وعقل سلیم بدیهی مشکل دارید، که علاجش به دست مرحوم ابن سینا ست .

خامسا : چند سؤال از شما دارم :

آیا آوردن مبانی سست وضعیف - که علماء ماضین پنبه اش را زده اند وخلاف دین دانسته اند  و جواب متقن به آنها داده شده است – در قالب الفاظ مخاطب پسند وجوان جاذب والقاءآن در بین جوانان، روشنفکری است ؟

آیا مطرح کردن مدلهای وارداتی ونشخوارهای تفکرات غربی که سالها از اعتبارش به اذعان خود طراحانش گذشته وضعف وشکستش را اعلام کرده اند، روشنفکری است ؟

آیا طرح مباحث جنجالی وهیاهوهای بی اساس وبرای نمونه آبستراکسیون مجلس ششم واز تعداد انداختن مجلس برای دهن کجی به ولایت و رهبر یک نظام و مخالفت باقوانین استوار آن واجبارکردن دیگران برای تصویب یک طرح خلاف مصلحت مردم ونظام اسلامی که این مشی ، حتی در حکومتهای غیر دینی هم مرسوم نیست، توسط گروهی که خود را اصلاح طلب یا ...می نامیدند، -اماامروز می خواهند رنگ عوض کنند - روشنفکری است

آیا طرح گفتمانی که کیان وآبروی  یک ملت ونظام دینی  را زیر سؤال ببرد وعزت اورا لکه دار کند وپا روی اهداف واصولش گذارد ،روشنفکری است

آیا فروش اسناد سری وخدمت به دشمنان خونی و در کمین ملت ایران،ودراز کردن دست دوستی وهمکاری با اذناب واعوان آنها که دستشان تا مرفق به خون بی گناهان آغشته است ، روشنفکری است .

آیا سر مردم شریف ونجیب ومظلوم را با لعاب وپنبه ی ،آزادی ودموکراسی وگفتگو وسرنوشت واصلاحات،بریدن   ومخفی شدن پشت الفاظی همچون امام ورهبری وولایت ومردم وعدالت و...، وانحراف مسیر سیاسی وفرهنگی نظام اسلامی  وتهی کردن انقلاب از شعارهای اساسی اش وچرخش  به سوی حکومتی غیر دینی وسکولار، روشنفکری است .و...

برادر آرش عزیز که فدای یک مشت حرفهای قشنگ واغراض مشتی دیگر باور مسلوب الاراده با مبانی کاملا غیر دینی یا ضد دینی وغرب گرا شده اید ،(البته امیدوارم دفاعیات شما خیلی جدی نباشد چون به قول خودتان این وادی  خطرناکی است وبه خضر راه احتیاج) اگر اینها روشنفکری است ،نه اینجانب –که حاضرم جانم را فدای هدف واسلام ناب کنم – ونه هیچ  آزاداندیش خدا محوری ،روشنفکر نیست ،وبه نظر می رسد آنها که چنین روشنفکر یی دارند ، حکومت ،حق دارد برای جلوگیری از شیوع انحراف در دین وحکومت اسلامی وعدم ایجاد فتنه وفساد وآشوب آنها را در محاق قرار دهد هر چند که اصلا نیازی به دخالت مردم وحکومت نیست ،چون انها که در محاق اند در مصاف با خدا وحق وصدق، خود زنی کرده اند وبا انتحار، برای فاتحه خوانی برسر قبرشان ،مترصدند ، بله خوب متوجه شدید  خود کرده را تدبیر نیست.

سادسا : شما که منتسب کردنتان به ایدئالیسم باعث شده به گوشه ی قبایتان بر بخورد (هرچند می دانم قبا ندارید ) آیا رئالیسم وواقع گرایی جز، جزمیت است جزاعتقاد راسخ به آموزه های ثابت دین واندیشه ورزی حول اصول دین ونظام اسلامی است ،اموزه هایی که عین واقع وحق اند ، جز پافشاری بر آرمانهای جاودان وابدی است،

سابعا : اما با اصطلاح کهنه اندیشی موافق نیستم . اسلام در مباحث جدید بنا را بر نواندیشی گذاشته است یعنی با نگاه به اصول باید به افقهای جدید سفر کرد ومرغ عقل واندیشه را به پرواز در آورد واین از اهداف نظام اسلامی بوده وهست  لذا هر انسان منصف وآزاد اندیشی اذعان دارد که پیشرفتهای علمی وپژوهشی ایران اسلامی نسبت به قبل از انقلاب ، شگفت آور است البته هرچند تاقله ی  آرمانها ،به واسطه ی وجود برخی موانع ، بسیار راه داریم .بله این را نیز قبول دارم که  هنوز عده ای هستند که نگاهی تفریطی واخباری گرایانه به مباحث دین وسیاست دارند اما نباید آنها رامانع جدی حرکتمان در مسیر  اسلام ونظام اسلامی بدانیم

ثامنا : در پایان فکر می کنم مباحث مطروحه خیلی هم ،آب در هاون کوبیدن نیست .چرا که احساس می کنم ادبیات شما را کمی تغییر داده است بهر حال هرچه باشد مسلمانید(البته چه مسلمانی نمی دانم).

 

من الله التوفیق .


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: دوشنبه 90/9/28::: ساعت 7:10 عصر

شاید برای شما هم جالب باشد وبابی برای آزاد اندیشی به روش خاص خودش یعنی در فضای مجازی با برخی مجهولات از جمله ندانستن طرز تفکر واقعی طرف مقابل و... ومشکلات خودش ...

 

واما سؤالات وشبهات در حاشیه ی نوشته ی (معرفت وسیاست (7-ولایت فقیه و...(2) )

باسلام

    1-فکر می کنم رفرنس بریده های مطبوعات دوران  درخشان یا بهتر بگویم رنسانس اصلاحات از روزنامه کیهان و حسین شریعتمداری باشد جمله هایی که سر وته ان نامشخص است. اسلامیت ایرانیت انسانیت تثلیث جدا ناشدنی اصلاح طلبان می باشد.

2-درتعجبم چرا جنابعالی وهمفکرانت اسلام ائمه اطهار وامام خمینی را فقط مصادره به مطلوب خود می نمایید. مگر طیف بزرگ اصلاح طلبان از نهضت ازادی گرفنه تا کارگزاران سازندگی اسلام را قبول ندارند شاید اسلامی که شما پایبند ان هستید قبول نداشته باشند شما نگاه کنید به کتابهای مرحوم بازرگان و سحابیها.... سروش و مهاجرانی در مورد تاثیرات  پیامبر و اسلام...

مگر اطرافیان نزدیک امام خمینی از مرحوم ایت الله توسلی گرفته تا برادران انصاری وبیت امام خمینی همیشه همراه محمد خاتمی نبوده ونیستند؟

3-نه تنها اسلام با سکولاریسم بلکه با بعضی از نحله های لیبرالیسم نیز پارادوکسیکال نمی باشد. شما نگاه کنید به سکولاریسم عینی که نماد ان امریکا وترکیه می باشد این دو کشور یکی از مذهبی ترین کشور های جهان می باشند این سکولاریسم ذهنی است که مذهب را طرد می نماید.

3- نظرات ملااحمد نراقی  اخوند ملامحمد کاظم خراسانی و شیخ  اعظم مرتضی انصاری رادر مورد ولایت فقیه مطالعه بفرمایید.... برای نمونه شیخ اعظم از بزرگترین علمای تاریخ  تشیع حتی به ولایت در حیطه عمومی قائل نبوده وتنها بر احتیاط واجب معتقد به ولایت فقیه در امور حسبیه بوده که امور حسبیه یک سری امور خاص ومحدود هستند که جمهور علمای شیعه معتقد به ولایت فقها در این امور هستند واین درجه از ولایت فقیه بسیار پایین تر از ولایت در امور عامه است یا اخوند خراسانی که معتقد به هیچ ولایتی برای فقها نیستند....

 

   جوابهای  قسمت اول که به صورت مختصر بیان شده ومبسوط  و با ادله ی بیشتر، در طول مباحث وبلاک یا آمده است یا خواهیم نگاشت .

 

باسلام جناب ارش خان مجهول الهویه  اولا اینجانب  در روش تابع نبوده ونیستم ودارای مبنا یم وجای جای وبلاگم این ادعا را ثابت کرده وثابت خواهد کرد البته شما را نمی دانم اما از دفاعتان  بویژه در مورد اصلاحات ودرک عمق آن ، تبعیت را  می توان برداشت کرد.

ثانیا معظم این مطالب از مجلات وکتب استخراج شده هر چند قسمتی نیز از روزنامه هاست اما مهم سندیت است نه روزنامه ای خاص

ثالثا  این ادعای شماست بر تثلیث اصلاح طلبان بدانید که طبق روایات وعقل سلیم عملکرد مبتنی بر فکر واندیشه است لذا فکر مریض هرچند در قالب دیگری ریخته شود نهایتا خود را رسوا می کند

 رابعا برادر ارش اسلام انحصاری نداریم مهم فهم اسلام ناب است که اصلش قرآن ومفسرش ایمه اطهارند که ولایت تامه ی الهیه دارند لذا معاویه وعبدالله بن زبیر و...افراد معاصر و...هم ادعای مسلمانی داشتند ودارنداما اشخاص معیار نیستند آنچه حضراتی که نام بردید در پی آن بودند اسلام آمریکایی است نه اسلام ناب لذا نتیجه ی اسلام این حضرات تاریخی بودن وحی وسکولاریزم و پلورالیزم ورلاتیوزم و...است که جز پوسته ای برای اسلام عزیز باقی نمی ماند اسلامی که باید پویا ومؤثر وحاضر در عرصه های فردی واجتماعی باشد

خامسا برادر عزیز مگر یار غار پیامبر ابوبکر وعمر نبودند مگر جانبازان جنگهای پیامبر وعلی زبیر وطلحه وشمر و... نبودند این چه معیاری است که شما انتخاب کرده اید

سادسا اینجانب اعتقادی به ایدئالیسم ندارم لذا آنچه را با استدلال ومنطق به آن می رسم با نفس الامر وواقعش یکی می دانم لذا این ساده انگاری امثال شما ایدئالیستهاست که فریب ظاهر حکومتها را می خورید ویا شاید مبانی ولوازم لیبرالیسم ونحله هایش را ندانسته وارد میدان شده اید لذا سفارشم این است که با ادعا اقدام به نظریه پردازی نکنید

 سابعا در باب اقوال علما اسلام چه سنی چه شیعه هیچ کدام اصل ولایت فقیه را در آن خدشه نکرده اند اما اختلاف در حدود اختیارات ولیّ است که با توجه به شرایط ونبودن زمینه ی تحقق نظام ولایی برای فقهای عظام، هرکدام اقوالی و نظراتی دارند مرحوم نراقی ابن ادریس صاحب جواهر میرزای شیرازی مرحوم کاشف الغطاءآقای نایینی حضرت امام خمینی ودیگران از مقبوله عمر بن حنظله و...ونیز ادله ی عقلی ،همان شئون پیامبر وائمه را برای ولی فقیه قایل اند ومسأله ی تازه ای نیست وریشه در اصل امامت دارد فقهای ما دنبال دلیل فقهی بوده اند واگر کسی از راه دلیل خلاف این را معتقد شود معذور است اما برای مخالفین، حق ایجادتفرقه، ایجادنمی کند، امید وارم در اطلاعاتتان تجدید نظر بفرمایید

ثامنا با این مختصر قطعا نمی توانیم همدیگر را ثابت کنیم هرچند اینجانب بر اساس ادله ومعیارها مطالبی که درج می نمایم لا اقل برای خودم یقین اور وحجت است وشما اگر جویای حقیقتید انشاءالله بجویید که خواهید یافت واگر مغرضانه و...قلم می زنید که ،کار ما آب در هاون کوبیدن است .در پناه خدا     


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: یکشنبه 90/9/27::: ساعت 7:0 عصر

 

به نام خدا

  قال علی (ع):"لا یعرف الحق بالرجال،اعرف الحق تعرف اهله"<حق با اشخاص ورجال شناخته نمی شود،شما ابتدا حق را بشناسید  تا بتوانید اهل حق را بشناسید.>(بحار الانوار،ج 40 ص 126)

    *1- { ... می گوید : رهبری کاریزماتیک دینی ،به درد اصل جنبش وانقلاب می خورد واگر پای آن به دوران ثبات وسازندگی کشیده شود ، به استبداد دینی منجر خواهد شد.}(هفته نامه ی مبین ، 27/6/78 ش 339 ص 6و7)

     *2- { ... می گوید : جامعه ی ولایی انحصار گر ومستبد است وارزشی برای توده ها قایل نیست .}(هفته نامه ی پیام هاجر فروردین 77 ش 233 ص 20 و23)

        توضیح : برخی(همچون ماکس وبر) ، از گونه های منشأ قدرت ومشروعیت حکومت  را(علاوه بر حکومت سنتی وحکومت قانونی - عقلانی) رهبری کاریزمایی می دانند.

  پیشوایی کاریزمایی ،حکومتی است که منشأ قدرت در آن نبوغ فوق العاده ،جذبه ونیروی معنوی رهبر آن است (حکومت مستبد هیتلر را از این دست حکومتها می دانند)که منشأ فرمان برداری مردم از حکومت کاریزمایی هم ناشی از عاطفه وانفعال محض است.

از ویژگیهای رهبر کاریزمایی اینکه ،عظیم ترین نیروی انقلابی در براندازی حکومتهای سنتی است که عقاید وارزشهای مردم را دگرگون ساخته ،راه ورسم تازه ای را جایگزین می کند وهمین امر باعث شده است که برخی حکومت «ولایت فقیه »رااز نوع کاریزمایی تلقی کنند .

   در پاسخ باید چند مطلب ،یادآوری شود تا این اشتباه تصحیح گردد:

اول:اینکه منشأقدرت منحصر در گونه های ذکر شده توسط آقای وبر، نیست ،منشأهای دیگری مانند "مشروعیت الهی"(مستندبودن به حکم خدا)نیز وجود دارد.

آیاتی چون «النبیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم»«انما ولیّکم الله ...»«اطیعواالله واطیعواالرسول و...»،در باره ی قدرت سیاسی پیامبر اکرم (ص) وجانشینان ایشان است.

 

 دوم :چنین نیست که در هر حکومتی تنها یکی از این منشأها ،تولید قدرت کند.

در حکومت ولایی فقیه ،منابع ذیل دخالت دارند:

  الف - استناد به حکم خدا (که در کتب ولایت فقیه ادلّه ی آن مفصل آمده است).

   ب - عقل، که منشأ مستقلی به شمار می رود،البته چون از منابع دینی است می تواند راهی برای شناخت استناد"مشروعیت حکومت ولایی فقیه "به خدا باشد. 

  ج - مقبولیت مردمی که البته معیار تحقق مشروعیت است ولی می تواند در حد مشروعیت قانونی -عقلایی باشد (طبق قانون اساسی ایران اسلامی).

   د - عامل احساس وعاطفه ،که محرکی برای حرکتهای انقلابی است ودر کنار بقیه ی عوامل، توانی مضاعف به ولی فقیه می بخشد.اما نکته ی قابل توجه وکلیدی اینکه :آن نیروی معنوی وخارق العاده ای که در رهبری حکومت ولایی فقیه موجود است ناشی از فقاهت وعلم،تقوا،کفایت وعدالت است که از پشتوانه ی عقلی ومذهبی برخوردار است ،بر خلاف نیروی معنوی در رهبران مستبدی چون هیتلر - بزرگترین کاریزمای قرن اخیر - که هیچ پشتوانه ی دینی وعقلانی نداشت.

  بنابر این ،کاریزمایی خواندن «ولایت فقیه»نگرشی ناقص ومقایسه ای غیر دقیق ودر مواردی مغرضانه است.

 «قضاوت با شما»

(تفاوت ماهوی حکومتهای استبدادی و...را با حکومت ولایی فقیه درصفحات بعد تبیین می نمایم.انشاءالله)

 

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: یکشنبه 90/9/27::: ساعت 12:0 صبح

 

به نام خدا

27 آذر روز وحدت حوزه ودانشگاه  وسالروز شهادت شهید مفتح (ره)گرامی باد.

به بهانه ی  روز وحدت حوزه ودانشگاه مطلبی به ذهنم آمد :

   اولا بدانیم که وحدت با اتحاد متفاوت است ، وحدت یعنی دیگر دو تا نباشد یکی شود ،ماهیتش وهویتش یکی گردد.اما اتحاد آن که دوتاست ولی در کنار هم وهمراه با یکدیگر .

   ثانیا آیا وحدت قابل تحقق است ؟یا بانهایت تلاش ، آنچه تحقق می یابد  اتحاداست وبس ؟

 ادعا: تحقق وحدت،امکان پذیراست. 

دلیل :

   مقدمه : دونوع وحدت (درعرف)قابل تصور است

1- وحدت فیزیکی ،قالبی ،جسمی وظاهری 

 اینکه در روز خاصی تعدادی از دانشگاهیان یا حوزویان به حوزه یا دانشگاه رفته ، در کنار هم بنشینند وبه صورت نمادین برنامه ای داشته باشند.البته این در جای خود مناسب است اما این قطعا وحدت نیست نهایتا می توان به آن اتحاد گفت .

2-وحدت در هدف وغایت وغرض  

 برای تحقق اسلام وحکومت اسلامی هزینه شده ، که تنها یک نمونه اش، حدود 000/200 هزار شهید است که در این راه فدا شده است جانبازان ،آزادگان ،خیل خانواده هایی که برخی ، در حسرت محلی که بتوانند نشانی از فرزند جوانشان بگیرند ،جان دادند ،پدران ومادران وفرزندان واقوام شهیدان ورزمندگانی که با تمام وجود بهترینها ی زندگی شان را تقدیم آن هدف مقدس وروشن کردند وخیلی چیزهای دیگر ، بله همه شد تا اسلام ونظام اسلامی وولایی بیاید وبماند .

نتیجه :پس اگر هدف ،خدا ،اسلام ،ولایت الهی وتحقق آموزه های الهی واسلامی شد ،علاوه بر اتحاد ،وحدت نیز تحقق می یابد.

آفات

  اما در مسیر تحقق این وحدت آفاتی ،حوزه ودانشگاه را تهدید نموده و همچنان تهدید می کند.

یکی از تهدیدات ،بی طرفی ،بی تفاوتی وسهل انگاری از سوی برخی، در هر دو نهاد تأثیر گذار در جامعه به بهانه های واهی است :

در دانشگاه،تلقی اینکه ما روشنفکریم واز لوازم بیّن وواجب روشنفکری اعتراض ومخالفت کردن است آنهم مخالفت حرفه ای ، پس ما نمی توانیم حوزویان را تحمل کنیم.

ودر حوزه بشرح ایضا که ما باید تقدس حوزه را حفظ کنیم ورابطه ی با دانشگاه در ابعاد مختلف قداست ما را به هم می زند ،لذا دانشکاهیان را تحمل نمی کنیم .

پس آنچه واضح وبدیهی است اینکه، پی گیری ها وبرنامه ریزی ها باید برای تحقق آرمان بلند رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) وعالمان وارسته مبنی بر وحدت حوزه ودانشگاه حول محور وحدت در هدف باشد .

  پیشنهاد 

    پیشنهاد می شود طرح و نظر ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله مبنی بر ایجاد کرسی های آزاد اندیشی را محور وحدت و حق وصدق قرار داده واز حیثی هم وحدت وحق وصدق را محور آزاد اندیشی ،وبرای تبیین هدف ،راه وبرنامه ونیز رفع ودفع چالشها ،مسئولین ودست اندر کاران عزیز به جای حرف وشعار وحفظ برخی جایگاهها به تحقق عملی این وحدت اقدام نمایند.انشاءالله     

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: شنبه 90/9/26::: ساعت 10:0 عصر

 

مطلب زیبا وبجایی در وبلاگ دوست جوانم آقای شاکر در اردکان نگارتوجه ام را جلب کرد، مناسب دیدم بیاورم:

تصویر اصلی را ببینید

 

مگر امام حسینعلیه السلام تصادف کرده بودند؟   !
می گفت: مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام نباید به مسائل سیاسی آمیخته شود!
پرسیدم: سیاست بازی یا سیاسی ؟
گفت: اساساً این مراسم باید از مسائل سیاسی دور باشد!
گفتم: مگر امام حسین علیه السلام و یارانش در تصادف اتومبیل و یا در سانحه سیل و زلزله کشته شده اند؟!!!
"سیاست" به مفهوم واقعی آن« اداره امور جامعه» است و بنی امیه برای پیشگیری از حاکمیت حضرت که عدالت پرور و در تضاد با حاکمیت ظالمانه و اشرافی آنان بود، آن حضرت را به شهادت رساندند.

 بنابراین، اگر در عزای آن بزرگوار بر ضرورت مبارزه با سلطه گران تاکید نشود و از نیاز به حاکمیت اسلام که خواسته ی حضرت بود سخنی به میان نیاید، مراسم و مجالس سوگواری و عزاداری آن امام مظلوم و شهید ، آنگونه که باید، برپا نشده است.

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: شنبه 90/9/26::: ساعت 4:0 عصر

 

به نام خدا

     روی عن ابی عبدالله (ع)انه قال : "من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما ادخلوه فیه ومن دخل فیه بالکتاب والسنة زالت الجبال قبل ان یزول"

     امام صادق (ع) فرمودند: <کسی که اشخاص ورجال اورا وارد وادی دین کردند ، اشخاص هم اورا از دین بیرون می برند  اما کسی که با ملاک ومعیار (کتاب الهی وسنت ، یعنی با پشتوانه ی محکم ) وارد دین شده ،کوه ها تکان می خورند  ولی او تکان نمی خورد .>(بحارالانوار ،ج 2 ص 105 وج 22 ص 103) 

    بخوانید واندیشه کنید ، مهم نیست چه کسی بیان کرده، مهم محتوای آن است (شاید بعد ها اسامی گویندگان را به عرض رساندم شاید):

  

 *1- { ... می گوید : دین ،حکومت ندارد وهیچ روشی را برای نحو ه ی حکومت پیشنهاد نداده است . نحو ه ی حکومت را مردم تعیین می کنند ،چون اصل حکومت یک امر عقلانی است نه دینی .}(روزنامه ی خرداد،  18/9/77 ص6) 

  *2- { ... می گوید : نظریه ی عینیت سیاست ودیانت ، زاییده ی افکار عامیانه وقدیمی (سنتی )است . دنیای امروز ،دنیای حکومت عقل و تفکر است .}(هفته نامه ی آبان ، شهریور 77 ش 42 ص 52)

  *3- { ... می گوید : تا قبل از دوم خرداد 76 ،تفکر حاکم بر ایران تفکر سنت گرایی وفقهی بود  که ترکیبی از مذهب وسیاست، یا قداست قدرت سیاسی بوده است  .این تفکر ،خالی از فکر فلسفی وعقلی است که بعد از خرداد 76 حاکمیت یافته است .}(روزنامه ی عصر آزادگان  18/7/78 ص 5)         

 توضیح - الف : "ادله ی عقلی " در بحث ولایت فقیه وحکومت دینی ،بر اساس "عقلانیت دینی" است نه "عقلانیت سکولار" . بین این دو تفاوتهای بسیاری است  ومبنا قرار دادن هرکدام ، دارای نتایج مختلف است . عقلانیت سکولار ، اساسا دخالت خدا ودین( واز جمله فقه و...) در زندگی انسان را نفی می کند و انسان را خرد بسنده می داند ، که در اصطلاح  راسیونالیسم یا خردبسندگی می گویند .

    در این نگرش ،نقش دین ،در مدیریت اجتماعی نفی می شود  ونه تنها ولایت فقیه ، که ولایت معصومین وپیامبر وخدا نیز منتفی اعلام می شود.

    از طرف دیگر اساس عقلانیت سکولار ، "خرد ابزاری"یا بگو "عقل معاش" است که قادر به کشف حقیقت نیست بلکه در پی ساماندهی عملی امور بر وفق مراد وپسند انسان ورساندن آدمی به خواسته های دنیایی اش می باشد .

    در برابر این انگاره، اندیشه های الهی وفلسفه های توحیدی،مدعی وجود مرتبه ی متعالی تری از عقل (معاش) اند، که در کشف جنبه هایی از حقیقت نیز به کار می آید وبه حوزه های ارزشی واخلاقی وتدبیر سعادت فرجامین (آخرت)راه یابی دارد وحتی همه ی فعالیتهای قسم اول (عقل معاش)نیز دراین راستا قرار می گیرد وهویت ومعنا می یابد .

    بنابراین کسانی که (از جمله گویندگان بالا)از منظر عقلانیت ابزاری وسکولار ، به مسایل اجتماعی وسیاسی می نگرند ، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی وولایت  مطلقه ی فقیه را  - که در حیطه ی مؤلفه های عقلانیت سکولار نیست - برنمی تابند.

 امام خمینی (ره)می فرماید: «قضیه ی ولایت فقیه، بعد از تصور اطراف ، موضوع ، محمول ومورد آن ، به گونه ای روشن است که از مسایل نظری شمرده نمی شود واحتیاجی به بحث ودلیل ندارد.»(کتاب البیع  ج 2 ص 467).لیکن فهم ودرک این امر بدیهی وروشن، مبتنی بر جهان بینی دینی ، عقلانیت اسلامی وشناخت ماهیت وقلمرو اجتماعی آن است، نه نگاه غیر دینی همراه با عقلانیت بشری وسکولار.!! 

         ب - اصلی ترین منشأ مشروعیت حکومت ولایی فقیه، استناد به حکم خداوند است وهمانگونه که در صفحات قبل (مقبولیت،مشروعیت ،باکدام معیار )کمی توضیح دادیم و انشاءالله خواهیم گفت ،رأی مردم باعث تحقق حکومت ، وسبب مقبولیت است و البته می توان این مقبولیت را علاوه بر مشروعیت تام شرعی ولایت فقیه ، در حد مشروعیت قانونی - عقلایی( طبق قانون اساسی ایران اسلامی وعقلانیت دینی)دانست.پس چگونه عده ای بی محابا دم از بی توجهی حکومت دینی وولایی بر نقش مردم می زنند،جلوه های رابطه وپیوند امام وامت در نظام اسلامیمان ،حتی دشمنان را هم به اعتراف واداشته است.!!تصویر اصلی را ببینید

 

                                          ج - تعجب از آنها که قائل اند دین ،حکومت ندارد ، فقط تورّقی در آیات کریمه ی قرآن وروایات اهل بیت علیهم السلام ومستندات تاریخی، گویای تأکید اسلام بر حکومت پیامبر(ص) وجانشینان ایشان وتحقق آن است ،آیاتی نظیر آیه ی 6 سوره ی احزاب(النّبیّ اولی...) ، آیه ی 55 سوره ی مائده(انّما ولیّکم الله و...) ، آیه ی 59 سوره ی نساء(اطیعواالله و...)و... وروایات متعدد در مقوله ی حکومت دینی وولایت فقیه . لذادر خوش بینانه ترین وجه ،بیانات فوق حاکی از جهل وکم اطلاعی گویندگان آن می باشد./. 

    ( در باره ی انواع حکومتها ومنشأ مشروعیتشان (از جمله استبدادی ، کاریزمایی، توتالیتر و...بحث خواهیم کرد.انشاءالله )

    (مطالعه بیشتر: ولایت فقیه ،امام خمینی -کتاب البیع ،امام خمینی - ولایت فقیه ،جوادی آملی - پرسشها وپاسخها،مصباح یزدی - کلام جدید ،خسروپناه - فرهنگ واژه ها،جمعی از نویسندگان - نقد مبانی سکولاریزم ،ربانی گلپایگانی-پرسشها وپاسخها ،نهادرهبری در دانشگاه ها، دفتر 15 - حکومت دینی ،احمد واعظی و...) 

<حال،قضاوت واقعی باشما > 

   

 


 
نویسنده: حمید طالب پور ::: جمعه 90/9/25::: ساعت 7:18 صبح

 

به نام خدا

توصیه ی شهیدان سرافراز :

" فقط برای خدا کار کنید"


 
   1   2   3   4      >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک