بازدید امروز : 489
بازدید دیروز : 6
به نام خدا
یکی از شاخص های ولایت مداری وامامت محوری در کنار تولّی ، تبرّی است ، بیزاری وتبری از دشمنان وفتنه گران . هردو ایمان ساز وولایی پرور است وهر کدام نباشد موجب نقصان ومحو ولایت محوری است ، لذا صرف ادعا ، مشکلی از کسی حل نمی کند ،کسانی ادعای ولایت مداری ومحبت ولیّ دارند که در کارنامه شان در مهمترین حادثه ی نظام اسلامی یعنی جریان فتنه ، جز سکوت وحتی حمایت از فتنه ودیدار با سران فتنه ،دیده نمی شود !!چه شده که با آن همه تأکید ولی امر مسلمین در طول دوسال بعد از فتنه وبا توجه به سکوت وگاهی حمایتهای زیرک مآبانه ، حال، آقایان ، ولایت مدار ودوست شفیق رهبری وفتنه گریز شده اند.
رفقا فرصت طلبی واژه ی بجایی است !آیا معیار عوض شده ؟ آیا حمایت از نظام واسلام مهمتر است یا حفظ خانواده و اولویتهای شخصی؟
حتما جریان خاتم بخشی امیر المؤمنین امام علی (ع) ونزول آیه ی «انّما ولیّکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون«(سوره مائده /55)را مطالعه کرده ویا شنیده اید ، پس از آن رویداد، برخی از افراد از جمله اولی ودومی ، با ظاهر سازی وهزینه کردن مبالغی تلاش زیادی کردند تا نزول آیه را به خود ،توسعه دهند ویا باعث نزول آیه ای دیگر در شأن ومنزلت خود شوند اما نقشه هایشان نقش بر آب شد .
بله مردم بصیرما ،به خوبی تشخیص می دهند که با صداقت و ایمان واقعی ، افتخارآفرینی وخدمت رسانی معنا پیدا می کند نه با عوام فریبی وظاهر سازی .حال که موسم اخذ رأی ومتوجه کردن مردم به خود وکم نیاوردن است ،خیلی ها ولایت مدار وضد فتنه می شوند ،غافل از اینکه ملاک محک مردم، ابراز عقیده وآشکار کردن تبری از فتنه وفتنه گران که یکی از شاخص های بسیار مهم ولایت پذیری در انتخاب مردم است ، شجاعت موضعگیری در مقابل دشمنان و تبری از فتنه گران وجریان فتنه جو، در بزنگاه وصحنه ی جریان است نه حالا که ... .
نکته ای که قابل تأمل است در مورد برخی از طرفداران نامزدهای نمایندگی است که متعصبانه وطوطی منش، سنگ آنها را سینه می زنند ، باید گفت : به کجا چنین شتابان! چرا این همه افراط ! حتی دست از کارمندان برخی از دستگاه ها - به جرم اینکه عقیده ای دارند وگویا به مذ اق این طیف همه چیز خواه طلب خوش نیامده ، ویا از غیظ برخی مسائل – بر نداشته اند وگویا برای رضای خدا ماشین بد اخلاقی کوک کرده اند. هرچند این طیف تمامیت خواه و به اصطلاح اصلاح طلب ولو به ظاهر ادعای پر طمطراق سعه ی صدر و انتقاد پذیری ومحق بودن دارد اما ادعا تا به اثبات برسد باید از مسیر دلیل بگذرد که متأسفانه آن مسیر اجوف است.
ما هم که جز ابلاغ ، وظیفه ای نداریم .وقتی پیامبران بویژه پیامبر اعظم اسلام (ص)وظیفه ای بالاتر از ابلاغ رسالت وتبلیغ آموزه های حقیقی دین با شجاعت وصدای رسا ندارد ، دیگر وظیفه ی ما روشن است : «وما علینا الا البلاغ المبین »(سوره یس/17) {بر عهده ی ما رسولان چیزی جز ابلاغ آشکار وصریح نیست} ، «فان تولّوا فانّما علیک البلاغ المبین»(سوره نحل/82){ای پیامبر(ص) اگر عده ای روی برتابند ، نگران مباش ،تو فقط وظیفه ی ابلاغ آشکار و واضح، داری}.
(البته باید بدانیم که ابلاغ آموزه های قویم دین با صدای رسا وآشکار در دنیا، علاوه بر شجاعت وتلاش ، نیاز مند پرداخت مؤنه ی مادی ومعنوی بویژه عِرضی، وصبر وتحمل فراوان است)
(با تشکر از دبیران محترم پارسی بلاگ که این مطلب را در صفحه ی اصلی مجله قرار دادند) .
من الله التوفیق – طالب پور
به نام خدا
به یاد همه ی شهیدان ،بویژه شهدای گرانقدر دیارمان
یادم که می آید با شهید محمد قانعی وعباس میهن پرست ،سالیان طولانی همراه وهمیار بودیم ، در مدرسه وکوچه ، گاهی تا پاسی از شب ،سه نفری سر کوچه می نشستیم وچنان با هم مأنوس بودیم که گویا یک روح در سه بدن ، تفریح وکوه نوردی وکار وفعالیت ... درد وناراحتی مان ،شادی وسرورمان ،گویا مصداق بارز :
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند ، شده بودیم
دوران نوجوانی ،با همه ی فراز ونشیبش مملو از خاطرات همنشینی ومصاحبت با دوستانی بود که به بهانه های مختلف گرد هم می آمدیم ،گاهی در قالب تیم فوتبال ؛رفقایی چون شهیدان سیفی ،علی میهن پرست،جواد آزادی ،محمد علی قانعی و... که گاهی در ورزشگاه خاکی رزم آور یا زمینی که بعد از پیچ فاضل پشت بستنی فروشی آیینه درست کرده بودیم ویا زمینی که در پشت منزل شهیدان میهن پرست تهیه کرده بودیم ،مشغول فوتبال یا والیبال می شدیم یادم هست که در فوتبال مرا به عنوان کوچکترین عضو تیم می پذیرفتند واغلب به عنوان دروازبان می کاشتند.
رفقایی که بواسطه ی هم کوچه ومحله بودن ،به انواع بازی های دوران نوجوانی مشغول می شدیم یادم هست که با شهیدان جلیل حمامی ، مصطفی شعبانی ومجتبی الهی فر در زمینهای افتاده کنار خانه مان که حالا همه اش ساختمان شده ، گلوخ بازی می کردیم روزی از بد حادثه کلوخی از جانب یکی از دو نفر جلیل بود یا مجتبی مستقیم به کله ام اصابت نمود و پس از کمی خون ریزی بهبود پیدا کردم ،یک دفعه هم آقا مجتبی با هدفگیری دقیق چشمم را حسابی نوازش داد، البته من هم در مواردی تا مرز شکستن سر وزخمی شدنشان پیش رفتم به هر حال، دوران ... .
معلمانی چون شهید حسین زاده که از عطر وجود خالصشان ،جانمان از گوهر معارف اسلام ناب وایمان حقیقی لبریز می شد وهنوز مدیونشانیم .
گاهی به کتابخانه ی محل می رفتم ،کتابخانه ای که به نام یکی از علمای بزرگوار مان مزین است ، شهید کمالی متصدی کتابخانه ی آیت الله حایری (ره) که معروف بود به کتابخانه ی سر پیچ فاضل ، همیشه با خوش رویی ومتانت ،کتابهای قصه ی دوران نوجوانی ام را تأمین می کرد .
همکلاسی هایی چون شهیدان سرافراز،قانعی ،حسینی ،عسکری، میرزاده و...
همرزمانی چون شهیدان حمزه احمدی ،حسن عریان زاده، محمد رضا فتاحی ،علی پور حسینی (یا حسینی پور، تردید از من است انشاء الله در اولین فرصت که به زیارت بهشت شهدای شهر بروم نام درستش را می بینم، هر چند برای این عاشقان خدا، اسم ونام و قدرت وثروت و دنیای پر زرق وبرق، اصلا مطرح نبود و ذره ای علاقه به اینها نداشتند ) (با لطف وراهنمایی دوستان ،به یقین رسیدم که نام خانوادگی همکلاسی وهمرزمم، حسینی پور است)
رفقای طلبه ای که در مدرسه ی امام صادق (ع)مشغول تحصیل بودند شهیدان قیاس ، شفیعی،پایدار و...
یادشان به خیر چه رفقای با اخلاص وبا معرفتی داشتم ، اندیشه شان، عملشان بهشتی والهی بود ،کالبدی درزمین داشتند وروحشان در پرواز ، دلبستگی شان قرب الهی ، زمزمه شان کلام وحی وندای معصومین و آرزویشان لقاءالله .
اینها به کره ی خاکی تعلق نداشتند ،خاکیان لاهوتی و در همه حال عند ربهم بودند ؛در نهایت به وصال یار ،همان که همه ی وجودشان ،همه ی باورشان به او بود ،دست یافتند
یادشان هر لحظه گرامی وراهشان روشنگر طریقمان باد .
با ذکر صلواتی ،پیوند وقربمان را به آنها بیافزاییم .
«اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم »
به نام خدا
گاهی هم مناسب است سری به وبلاگهای دیگر بزنیم مثل :اینجا
به نام خدا
می گفت : برای تکلیف وادای دین آمده ام.
می گفت : می پندارم صندلی سبز جذابیتی دارد که برای رسیدن به آن ،به هر ابزار ووسیله ای متوسل شوم می ارزد.
می گفت : دروغ نمی گویم ، واقعا برای ادای دین به همه ی همراهانم ، به همه ی اطرافیانم ، به همه ی آنهایی که برای موفقیتم وقت گذاشته اند ،پول خرج کرده اند ،محله به محله ، در هر مراسمی ، این مجلس ترحیم به آن مجلس ، این روستا به آن روستا ،از این خانه به آن خانه ،آخرتشان را خرج دنیایم کردند ، گاهی تا پاسی از نصف شب برایم برنامه ریخته اند ونماز صبحشان فوت شده است ، باید روزی ادای دین کنم باید تلافی کنم ،باید تکلیفم را انجام دهم وامدار عده ای شده ام که برای رضایتم وبه دست آوردن دل ائمه ی جماعات ، خطبا، دانشگاهیان ، مداحان، ورزشکاران و بازاریان خودرا به آب وآتش زدند ،افرادی که سینه چاک برایم وعده ها دادند ،برای شهر ،کشور وحتی جهان ،نظر کارشناسی بافتند ،به امید تفضلاتم هر شب وروز به تعداد بی شمار کوفته قل قلی ،آب گوشت وکباب عطا کردند .اگر ادای دین نکنم بر دوشم سنگینی می کند .
می گفت : باید تلاشم را مضاعف کنم تا بتوانم در رسیدن به مسئولیت جدیدم یعنی دست یابی به صندلی سبز مجلس عقب نمانم ،برای ادای تکالیف وانجام دیونم باید نهایت سعی ام را بکار برم تا آنهایی که مرا به آنجا می رسانند را راضی کنم ،تا آینده ای درخشان داشته باشم ،هرچه می توانم باید از رانت ها ازنفوذم استفاده کنم واعوان وانصارم را خشنود کنم البته بدانید که اینها مردم اند.
می گفت : هنوز اول راه است برای رسیدن به آرزوهایم باید از همه ی ظرفیتها استفاده کنم ،شعار که خرجی ندارد فعالیت دیگران را در پرونده ی سوابقم قرار می دهم، تابیایند مردم ورقبا آگاه شوند ،به هدفم رسیده ام ومقصود را در آغوش گرفته ام ،بهترین نویسنده ها ،بهترین طراحان ، بهترین کارگردانها ، بهترین کارشناسان ،بهترین کارچاق کنها را با وعد و وعید مأموریت می دهم .
می گفت : خدا هم با ماست ، هرچه می توانیم مظلوم نمایی می کنیم ، از الفاظ جذاب وزیبا استفاده می کنیم ،تا مقصد راهی نمانده ، سحر نزدیک است .
برایم غیر منتظره بود، نسبت به برخی ها ! چه فکر می کردم ،چه شد!
به او گفتم : وامدار شدن! شعار جذّاب! ادای تکلیف ودین! اینها دیگر چه صیغه ایست ؟
به چه قیمتی ؟ پس کو عمل ؟!پس مردم چه؟!دین در کجای این معرکه است ؟! ارزشها چه شد؟!
آیا واقعا مفاهیم ،رنگ عوض کرده اند ؟ آیا معیارها عوض شده است؟
آیا می ارزد؟!
رسیدن به یک صندلی ،آن هم از نوع بسیار داغ
رسیدن به یک صندلی ،آن هم از نوع مسئولیت آور
چرا افق دیدمان یک سو نگر است ؟ فقط دنیا را می بیند؟
چرا هستی را ناقص درک می کند؟
چرا آخرت را از دنیا جدا می کند؟
اصلا چرا باورمان به آخرت ...؟!!
داشتم ارزشها وعقایدمان را مرور می کردم که، حوصله اش سر رفت وگفت : باید برای سخنرانی انتخاباتی بروم .!
بار دیگر متعجب شدم ! تعجبی عمیق !!
برخی ،از مسلمانی ؛فقط اسمش را ! از ایمان ؛فقط پوستش را!
به کجا می رویم ؟ چرا؟
چرا از خود شروع نکنیم ؟
«یا ایّها الذین آمَنوا آمِنوا ...» (سوره ی نساء / آیه 136)
{ای کسانی که ایمان آورده اید ، ایمان واقعی بیاورید}.
من الله التوفیق - طالب پور
به نام خدا
(جلسه ی چهارم )
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام در ادامه ی خطبه ی متقین می فرمایند:
النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِیاءُ. قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح ِ،
یَنْظُرُ اِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظیمٌ.
لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَلایَسْتَکْثِرُونَ الْکَثیرَ. فَهُمْ
لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَیْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
بِنَفْسى; اللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما یَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اَفْضَلَ مِمّا
یَظُنُّـونَ، وَ اغْفِرْ لى ما لایَعْلَمُـونَ.
پرهیزکاران در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی با تقوا هستند که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، کسی که به آنها مینگرد میپندارد که بیمارند امّا آنان را بیماری نیست، و میگوید، مردم در اشتباهند در صورتی که آشفتگی ظاهرشان، نشان از امری بزرگ است.از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمیشمارند.
نفس خود را متّهم میکنند، و از کردار خود ترسناکند.هرگاه یکی از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده میگوید:«من خود را از دیگران بهتر میشناسم و خدای من، مرا بهتر از من میشناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه میگویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که میگویند، و گناهانی که نمیدانند بیامرز» ادامه دارد - طالب پور
به نام خدا
22 بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارک باد
حضور ما؛ پر شور ،امید بخش ودشمن شکن خواهد بود.انشاءالله
به نام خدا
مطلبی خواندنی
مهم، تمجید دشمن (سایت VOA)است:
قضاوت با شما (اصولگرا یا اصلاح طلب یا ...)فرقی نمی کند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک