بازدید امروز : 216
بازدید دیروز : 159
به نام خدا
آیا بصیرت اقتضا می کند در مقابل شمر زمانه بایستیم ،یا منفعل وحتی همراه باشیم ؟
رفقا ! امیدوریم به فضل وراهنمایی الهی ، برخی که فی قلوبهم مرض بوده و در دلشان رگه هایی از بیماری کم بصیرتی منقوش گشته ونتوانسته بودند تا به حال دشمن زمانشان را بشناسند ،در این ماههای اخیر وبا افاضاتی که از قلدران ومتبختران زمانه بویژه سردمداران آمریکا واسراییل نقل وپخش شده به این تشخیص رسیده باشند که شمر ویزید زمانه کیانند ؛ و وظیفه وتکلیف چیست ./.
به نام خدا
رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای حفظه الله در دیدار اعضای هیأت رزمندگان اسلام :
هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ ِسکولار ما نداریم! هرکس علاقهمند به امام حسین است، یعنى علاقهمند به اسلام سیاسى است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معناى اعتقاد به امام حسین این است. اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزادارى مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسى بشود، این غلط است. البتّه معناى این حرف این نیست که هر حادثهى سیاسى در کشور اتّفاق مىافتد، ما باید حتماً در مجلس روضه آن را با یک گرایش خاصّى – حالا یا این طرف، یا آن طرف – بیان کنیم و احیاناً با یک چیزهایى هم همراه باشد؛ نه، امّا فکر انقلاب، فکر اسلام، خطّ مبارکى که امام (رضوان الله علیه) در این مملکت ترسیم کردند و باقى گذاشتند، اینها بایستى در مجموعهها و مانند اینها حضور داشته باشد
به هر حال کار کارِ بزرگى است، کار مهمّى است؛ و شایستهترین مجموعههایى که میتوانند براى امام حسین عزادارى کنند، واقعاً همین مجاهدین فىسبیلاللهاند، همین رزمندگانند، همین جوانها هستند؛ و شما این را قدر بدانید و این را هدایت کنید؛ هدایت کنید. این میتواند یک چشمهى خورشید و چشمهى نورى باشد براى اِشعاع در مغزها و در فکرها و در دلهاى مخاطبین که بتواند اینها را از لحاظ معارف اسلامى و معارف دینى بالا ببرد
چقدر خوب است که در محافل هیئتها، به مسئلهى قرآن – قرآنخوانى و معارف قرآنى – اهتمام ورزیده بشود؛ چقدر خوب است که در این نوحهخوانىها مضامین اسلامى، مضامین انقلابى، مضامین قرآنى گنجانده بشود؛ یک وقت هست که سینه میزنند و صد بار با تعبیرات مختلف مثلاً میگویند «حسین واى»، خب این یک کارى است امّا هیچ فایدهاى ندارد و هیچ چیزى از «حسین واى» انسان نمیفهمد و یاد نمیگیرد. یک وقت هست که شما در همین مطلبى که [عزادار] تکرار میکند و حرفى که [با آن] سینه میزند، با زبان نوحه و با زبان شعر، یک مسئلهى روز، یک مسئلهى انقلابى، یک مسئلهى اسلامى، یک معرفت قرآنى را میگنجانید؛ او وقتى تکرار میکند، در ذهن او ملکه میشود؛ این خیلى باارزش است، کارى است که هیچکس دیگر غیر از شما نمیتواند این کار را بکند؛ یعنى هیچ رسانهاى واقعاً قادر نیست که اینجور معارف الهى را با جسم و جان و فکر و روح و احساس و عقل و ماننداینها آمیخته کند. (20/8/1392)
به نام خدا
... فلسفه اسلامى، پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینى نزدیک مىکرده است. فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه ما - مثل ابنسینا و ملاّ صدرا - عارف هم بودهاند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه جدید - یعنى فلسفه ملاّ صدرا - بهخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالایش مىکند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه ملاّصدراست؛
...نقص فلسفه ما این نیست که ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد...کمااینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد... یک دستگاه فلسفى درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانى ملاّ صدرا، - اگر نگوییم از همه اینها، از بسیارى از اینها - مىشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سیاسى و اقتصادى درست کرد. (دیدار روحانیون و طلّاب ایرانى و خارجى در صحن «مدرسه فیضیّه قم» با مقام معظم رهبری 1374/09/16)
فلسفه ملاصدرا فلسفهای عقلی، ذوقی و شرعی است و در حقیقت ملاصدرا فلسفه عقلی و ذوقی را برمبنای شرع مقدس پیریزی کرده است برای او تعبد محض، مبادی رسیدن به افکار عالی فلسفی بوده است و این جریان عظیم و جوشان و تمام نشدنی در دوران ریاضت به روح مقدس وی افاضه و نازل شده است و امروز خوشبختانه کتابها و افکار فلسفی ملاصدرا فضای فلسفی کشور را فراگرفته است... .
...پرچم فلسفه اسلامی دست حوزه های علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیانا صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را بر میدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه می افتد دست کسانی که شاید صلاحیت های لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه های وارداتی مختلف، لخت و بی دفاع خواهند ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالبا فقه نیست؛ علوم عقلی است. (29 مهر 1389 دیدار با جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم).
به نام خدا
مناظره و بیان کوبنده ی حضرت زینب (سلام الله علیها) و تزویر یزید بن معاویه (لعنةالله علیهما)
چون اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ وارد کاخ یزید شدند (اوایل ماه صفرسال 61 ه ق)و در گوشه ای که در نظر گرفته شده بود، قرار گرفتند یزید دستور داد تا سر مطهر امام حسین ـ علیه السلام ـ را در میان طشتی نهادند. لحظهای بعد او با چوبی که در دست داشت به دندانهای امام ـ علیه السلام ـ میزد و اشعاری را «که عبدالله بن زِبَعری سهمی» در زمان کافر بودن خود گفته بود و یادآور کینههای جاهلی بود خواند و چنین گفت:
لِیتَ أشیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الخَزرَج مِنْ وَقعِ الاَسَلِ
لَاَهَلّوُا و استَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالوا یا یزیدُ لا تَشَلُ
فَجَزَیناهُمْ بِبَدْرٍ مِثلُها وَ اَقَمنا میل بَدرٍ فَاعْتَدل[1]
ترجمه: «کاش بزرگان من که در بدر حاضر بودند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند، امروز در این مجلس حاضر بودند و شادمانی میکردند و انتقام خود را از آنان گرفتیم... .»
زینب ـ سلام الله علیها ـ چون این سخنان یاوه را از یزید شنید، همچون شیری شرزه خروشید و با قدرت و شهامت تمام چنین پاسخ داد:
ـ یزید ! چنین میپنداری که چون اطراف زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتی و ما را به دستور تو مانند اسیران از این شهر به آن شهر بردند، ما خوار شدیم و تو عزیز گشتی؟
ای پسر آزاد شدگان![2] آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزکان تو در پس پرده عزّت بشینند و تو دختران پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را اسیر کنی و پرده حرمت آنان را بدری و آنان را بر پشت شتران از این شهر به آن شهر بدون سرپرست و محرمی بگردانی؟
میگوئی کاش پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند اینجا بودند و هنگام گفتن این جمله با چوب، به دندان پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میزنی؟ ابداً به خیالت نمیرسد که گناهی کردهای و رفتار زشتی مرتکب شدهای! بیجهت شادی مکن! چون بزودی در پیشگاه خدا حاضر خواهی شد، آن وقت است که آرزو میکنی کاش کور و لال بودی و این روز را نمیدیدی.
و اما آن کسی که تو را چنین به ناحق برگردن مسلمانان سوار کرد (یعنی معاویه) در محکمه الهی حاضر خواهد شد. روزی که داد خواه، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، دادستان خدا، و دست و پای شما گواه جنایات شما در آن محکمه باشد. در آن روز خواهی دانست که تو بدبختتری یا پدرت معاویه.
یزید ! ای دشمن خدا! و پسر دشمن خدا! سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم.
اگر گمان میکنی با کشتن و اسیر کردن ما سودی به دست آوردهای به زودی خواهی دید آنچه سود میپنداشتی جز زیان نیست. آن روز جز آنچه کردهای حاصلی نخواهی داشت، آن روز تو پسر زیاد را به کمک میخوانی و او نیز از تو یاری میخواهد! تو و پیروانت در کنار میزان عدل خدا جمع میشوید، آن روز خواهی دانست بهترین توشه سفر که معاویه برای تو آماده کرده است این بود که فرزندان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را کشتی.
به خدا قسم من جز از خدا نمیترسم و جز به او شکایت نمیکنم. هرکاری میخواهی بکن! هر نیرنگی که داری به کار زن! هر دشمنی که داری نشان بده! به خدا این لکه ننگ که بر دامن تو نشسته است هرگز سترده نخواهد شد.
سپاس خدای را که کار سروران جوانان بهشت (یعنی امام حسن ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ) را به سعادت پایان داد و بهشت را برای آنان واجب ساخت. از خدا میخواهم رتبههای آنان را فراتر برد و رحمت خود را بر آنان بیشتر گرداند. چون سرپرست و یاوری تواناست.[3]
سکوتی مرگبار سراسر کاخ را فراگرفت، یزید که ناتوانی خود و قدرت حریف را دید و آثار ناخوشایندی را در چهره حاضران مشاهده کرد، گفت: «خدا بکشد پسر مرجانه را، من راضی به کشتن حسین نبودم!...».
پاورقی
[1] ابن طیفور، بلاغات النساء، قم، مکتبه بصیرتی، ص 20.
[2] وقتی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ مکه را فتح کرد، بزرگان قریش و در رأس آنان ابوسفیان، جدّ یزید، از گذشته خود پشیمان شدند و ترسیدند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنان را مجازات کند، ولی حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آنان فرمود: «بروید، شما آزاد شدگانید.» زینب ـ سلام الله علیها ـ با این بیان اشاره به آن عفو بزرگ جدّ خود در مورد جدّ یزید نمود.
[3] ابن ابی طیفور، همان کتاب، ص 12ـ23.
از کتاب قیام حسین (ع) ، مرحوم دکتر شهیدی ، ص187
به نام خدا
این خبر را بخوانید ،البته جالب و قبول کنید ،کمی هم حرفهایشان مضحک است :«در پی اظهارات مشاور اوباما مبنی بر لزوم گنجاندن ادعای نقض حقوقبشر در مذاکرات با ایران، نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز از آمریکاییها خواست موضوع تروریسم و هولوکاست را در این مذاکرات مطرح کنند .»
ظاهرا قرار است جناب اوباما ونتانیاهو همه ی مشکلاتشان با همه ی اشخاص ،گروهها ،کشورها وحتی مشکلات درونی وباطنی خود را در بحث توافقنامه ی هسته ای با ایران مطرح وحل کنند
رفقا ! خوب شد ایران این ذره راه تنفس سیاسی رو برای این عالیجنابان باز کرد وگرنه حتما خفه می شدند. البته یکی از مشکلات عمده را فراموش کرده اند وآن به درک رفتن اوباما ونتانیاهو همراه با نابودی رژیم خونخوارشان است ./.
به نام خدا
لطفا بخشی از بیانات مقام معظم رهبری "حفظه الله "در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی به نقل از سایت http://www.leader.ir را مطالعه نمایید :
«ایشان در زمینه مسائل اجتماعی، افزایش سن جمعیت کشور را خطری واقعی برشمردند و افزودند: مسئولان مقابله با کاهش جمعیت جوان کشور را جدی بگیرند و برای آن راه حلهای به موقعی ارائه دهند.»(19/9/1392)
دوستان ! گاهی تناقضها وتهافتهای مدیریت فکری در بخشهایی از دستگاه های کشور قابل توجیه نیست
برای نمونه:
چند سؤال از بحث جمعیت که در اولین درس کتاب تعلیمات اجتماعی پایه ی چهارم دبستان ،بخش مدنی مطرح شده را در ذیل می خوانید:
سؤال کتاب: به چه خانواده هایی پر جمعیت می گویند ؟
پاسخ معلم : به خانواده هایی که بیش از 2 فرزند دارند(البته شنیده شده که برخی، یک فرزند را هم مطرح نموده اند).
سؤال کتاب: برطرف کردن نیازهای یک خانواده ی پر جمعیت مشکل تر است یا یک خانواده ی کم جمعیت؟ چرا؟
پاسخ معلم: پر جمعیت ، زیرا وقت، دقت، پول، حوصله ،تلاش زیادی می خواهد.
سؤال کتاب: سه نمونه از مشکلاتی را که خانواده های پر جمعیت با آنها روبرو می شوند ،بگویید؟
پاسخ معلم: خوراک،آسایش ومسکن .
رفقا! همانگونه که مشاهده کردید خیلی هم دقت لازم ندارد که این روند فرهنگی وذهن سازی ،به کجا می انجامد؛ دختر وپسر ما با این ارتکاز ذهنی ، در آینده نسبت به نرخ رشد جمعیت وتعداد فرزندان خانواده چه نظری می دهد ! بدیهی است که بدون تردید خانواده ی کم جمعیت را خواهد پسندید والبته کاری هم به انگیزه وچرایی آن نداریم ؛چه بسا علی رغم آموزه های اسلامی ودینی ،برخی برای راحتی بیشتر یا به تصور کیفی سازی تربیت فرزند یا بهبود اقتصاد خانواده ویا ترس از فقر ،وعوامل دیگر به خانواده ی کم جمعیت مایل شوند اما به هر ترتیب این القاءات فکری با برخی گزارشهای جمعیتی ونگرانیهای آینده ساز نظام اسلامی سازگار نیست .
همان گونه که کم وبیش می دانید کاهش رشد جمعیت در ایران از اواخر دهه ی 60 آغاز ،ونرخ رشد جمعیت از 3/9 % در سال 1365 به 1/29 %در سال 1390 رسیده است
اگر روند کاهشی نرخ جمعیت در کشورمان که بالاترین نرخ کاهشی در جهان است به همین منوال ادامه یابد تا سال 1415 به صفر رسیده وپس از این سال از جمعیت کشور کاسته می شود واز سوی دیگر شاهد پیر شدن جمعیت وپدیده ی سالمندی جامعه خواهیم بود .تا جایی که اگر حتی حالت موجود حفظ شود در سال 1480 جمعیت به کمتر از 62 میلیون نفر کاهش می یابد ودر صد سالمندی از حدود 10 % به 22 % افزایش می یابد واین یعنی کاهش نیروی انسانی کارآمد ، مهاجر پذیری و تغییر وتحول درفرهنگ بومی اسلامی، افول شاخصهای اقتصادی، افزایش هزینه های مراقبتی ونارسایی در خدمت رسانی،کند شدن روند پیشرفت کشور ،غافل شدن از انجام رسالت حقیقی نسبت به آیندگان و نیز تیز شدن دندان استعمارگران ومستکبران . فتأمّل جیّدا
(البته شواهدی می نماید که برخی از گروهها وافراد سیاسی اجتماعی ،تعمدا تذکرات رهبری عظیم الشأن در باب جمعیت را ،چون با اهداف واستراتژی خیالیشان ناسازگار است عمل نمی کنند .
امید واریم با درایت وبرنامه ریزی دست اندر کاران نظام اسلامی از این پنجره ی جمعیتی بهترین استفاده صورت گرفته واین معضل بسیار جدی حل گردد .انشاءالله )./.
به نام خدا
توهین مجدد دانشمند به ولایت | شبکه امام حسین(ع)
رفقا ! قطعا با توجه به اظهار نظرهای فاقد بصیرت برخی مدعیان روحانی نما وعالم نما ،جواب سؤال ذیل را می دانید اما با کمی تبیین خدمتتان ارائه می شود:
قبول نداشتن ولی فقیه یا توهین به این مقام عظمی چه عواقبی دارد؟
جواب :
این پرسش را بصورت اجمالی در 3 قسمت به ترتیب ذیل می توان پاسخ داد:
1. قبول نداشتن اصل ولایت فقیه 2. قبول نداشتن شخص ولی فقیه 3. اهانت نسبت به ولی فقیه
اما جواب قسمت اول این است که کسی که اشراف به احکام و مبانی دین اسلام ندارد یعنی در معالم دین اسلام و بنیادهای اعتقادی آن به اندازة کافی تبحّر ندارد طبعاً باید به علما و دانشمندان این دین رجوع کند، بویژه در مسائل مهمی مثل«ولایت فقیه» و «نیابت عام امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در زمان غیبت.» بنابراین در اینگونه مسایل رجوع به اقوال علما بر همة مؤمنان و دینداران واجب و ضروری است لذا اگر شخصی بدون توجه به این مسأله ادعای عدم اعتقاد به ولایت فقیه داشته باشد، مستحق عقاب و مجازات اخروی خواهد بود. هر چند اگر در جامعة ولایی اَعمال و افعالی که موجب اخلال و تضعیف نظام است انجام ندهد، همانند دیگر شهروندان از کلیة حقوق برخوردار خواهد بود. البته از مشاغلی که تصدی آن توسط این افراد به اخلال در نظام و تضعیف آن منجر می شود، محروم خواهد بود.
آنچه بیان شد مربوط به مخالفت با اصل ولایت فقیه بود. امّا در مورد مخالفت با شخص ولی فقیه باید گفت ولی فقیه در نظام اسلامی از طریق راه کار های تعیین شده توسط قانون اساسی که به تصویب کلیه ملّت رسیده است به این مقام منصوب شده و لذا مخالفت و عناد با شخص ولی فقیه به منزلة مخالفت با قانون اساسی خواهد بود چرا که قانون اساسی با واسطه، سرپرستی این شخص بر این مقام را مجاز دانسته است. بر اساس راهکار قانون اساسی، عده ای از علمای عادل که توسط ملّت انتخاب شده اند، موضوع تعیین ولی فقیه را بررسی کرده و آن شخص را به مردم و ملت معرفی می نماید. لذا قبول نداشتن شخص منتخب خبرگان به منزلة عدم پذیرش قانون اساسی است و طبیعی است کسی که مخالفت صریح و علنی با شخص ولی فقیه داشته باشد مشمول قوانین مربوط به اخلال در نظام خواهد بود. امّا در مورد مجازات اخروی باید گفت اکثر قریب به اتفاق مراجع تقلید فعلی مخالفت با قوانین نظام جمهوری اسلامی را حرام و شایستة مجازات می دانند. ولی اگر مخالفت به گونه ای باشد که موجب اخلال و تضعیف نظام و جامعة اسلامی باشد یا مخالفت به گونه ای باشد که موجب ضرر زدن به دیگران شود، همة مراجع اینگونه مخالفت را حرام می دانند. بنابراین مخالفت با شخص ولی فقیه به منزلة مخالفت با قانون بوده و مخالفت با قانون، حرام و مستوجب عقاب و مجازات است.
امّا آخرین موضوع یعنی بحث اهانت به ولی فقیه، بحث متفاوتی است. تفاوت بحث از اینروست که اساساً اهانت به هر شخص و مقامی از جنبة کیفری قابل بررسی است. بر همین اساس در ماده 514 قانون مجازات اسلامی چنین آمده:
«هر کس به حضرت امام خمینی ـ رحمة الله علیه ـ بناینگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری به نحوی از انحاء ایجاد اهانت نماید به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.»
فقرة فوق مربوط به اهانت به شخص است امّا در مورد اهانت به اصل ولایت فقیه، اگر این اصل را مشمول ذیل«مقدسات اسلام» به شمار آوریم، بر اساس اصل 513 قانون مجازات اسلامی مجازات آن حبس از یک تا پنج سال است.
عن الامام التقی السبط الشهید ابی عبدالله الحسین بن علی ـ علیهما السّلام ـ :
« انّ مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماءِ بالله الاُمناء علی حلاله و حرامه .....» امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
«جریان امور و حُکم ها در دست عالمان دین و امینان بر حلال و حرام الهی است»(1)
بخشی از مطالب برگرفته از سایت اندیشه ی قم .
1)- تحف العقول ، ابن شعبه حَرّانی ،طبع مکتبة الصدوق، صفحه 237 وانتشارات کتابچی ص 242)
به نام خدا
قابل تأمل و اندیشه (منظورم فاصله ی اعتدال وافراط است همچنان بین شعار وعمل فاصله هاست ؛ از ما تنها دعا بر می آید ،خدایا مسئولین ما را به وظایفشان عالم و عامل بگردان . الهی آمین) :
ودود حیدری مطرح کرد::(آمادگی بسیج دانشجویی برای برگزاری مناظره)
به نام خدا
... مربی تیم حریف بعد از هشت سال واندی (دقیقا 8 سال وصد ویک روز)گفت: این اولین گلی بود که به تیم مقابل زدیم اما حیف که داور آفساید گرفت وگفت ؛ خارج، بازی کردی .
حین بازی ، طرفداران بسیار امید وار که ذوق زده شده بودند فریاد کننان یکصدا می گفتند : هورا هورا انتقام هشت ساله رو گرفتید ، اما با سوت داور صدا ها کم شد ؛آرامش نسبی حاکم گشت ،بله ! همه منتظرند تا ؛ در ادامه ی کار چه خواهد شد ... ./.ح-ط
به نام خدا
رفقا! اعتقاد وباور ما این است که وعده ی خدا تخلف ناپذیر است ودشمنان اسلام عزیز هر چه تحریم وتهدید کنند طرفی نخواهند بست:
(یُریدون اَن یُطفِؤا نورَ الله بأفواههم و یَأبی اللهُ اِلّا اَن یتمّ نورَه و لو کرِهَ الکافرونَ ):
« اینها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداوند اراده کرده است که این نور الهى را همچنان گسترده تر و کاملتر سازد، تا همه جهان را فرا گیرد، و تمام جهانیان از پرتو آن بهره گیرند هر چند کافران را خوشایند نباشد»(1)
(اطفاء) یعنی خاموش کردن آتش یا نور.
می فرماید:اهل کتاب می خواهند نور خدا را که در دین اسلام جلوه گر شده با دهانشان خاموش کنند، همانطور که سایر چراغهای کوچک را به وسیله بازدم دهان خاموش می کنند
این مطلب تحقیر و کوچک شمردن کید آنهاست ، چون دهان درخاموش کردن چراغهای کوچک و نورهای ضعیف کاربرد دارد ، اما نوری عظیم و عالم افروز را نمی توان با دهان خاموش کرد، مخصوصا اینکه خدا اراده کرده که این نور هر روز پر فروغتر گردد و پرتو آن عالمگیر شود، لذا اسلام نوری عالم آراست که خداوند وعده ی نیکوئی داده که بزودی آن را به سرحد کمال می رساند. (2)
همچنان که مشاهده می شود در آیه ی مورد بحث تشبیه جالبى براى تلاشهاى مذبوحانه و بى سرانجام یهود و نصارى و یا همه مخالفان اسلام کرده است (خاموش کردن نور با عظمت خدا یعنی دین اسلام ،با دهانشان)
در اینجا به چند نکته باید توجه کرد: ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک