بازدید امروز : 291
بازدید دیروز : 159
به نام خدا
معیار حق وباطل (آیا معصوم(ع) یا ولی فقیه می تواند معیار حق وشاخص صدق باشد؟) (قسمت پایانی)
3- مرحوم آخوند در اسفار جلد 6 صفحه ی 6 می فرماید:{ والرجل الحکیم لایلتفت الی المشهور ولایبالی اذا اصاب الحق من مخالفةالجمهور ولا یتوجه فی کل باب الی من قال بل الی ما قیل کما نقل عن مولانا امام الموحدین وامیرالمؤمنین علیه السلام انه قال " لایعرف الحق بالرجال ولکن اعرف الحق تعرف اهله و...}.
خطابم به برخی مدعیان تعقل ودانایی وجزم گرایان دگم اندیشی است که ادعاهایشان گوش فلک را کر کرده ، به تحکم می شنوانانند اما گوش شنوا ندارند این از صفاتی است که در هر کسی باشد ثمره اش خسران است . چرا با معیار حق وصدق محک نمی زنیم ،چرا خود را ،فکر خود را، دیگری که تجلی فکر مان است را، معیار می گیریم .
هرجا انسان خود، محور حق وصدق شد در دام افکار فرد محورانه وانسان مدار می غلطد ، به جای خدا محوری در پرتگاه افکار منحرف وباطل می افتد،...
این لغزشها غالبا تدریجی وخزنده است واز درون، افکار انسان را می رباید و در طی پروسه ای، ناگاه سر از اندیشه هایی در می آورد که آن را در تعارض با آموزه های الهی می بیند . از علل نفوذ افکار سیاسی اجتماعی بیگانه همچون لیبرالیسم در لایه های فکری جامعه به ویژه در قشر فرهیخته همین است ، که البته محتاج پالایش اساسی است وشایدعلت اینکه برخی اشخاص با وجود افکار خوب وارزشی ، وبا سابقه ای ارزشی، ناخواسته (البته به معنای عام وگرنه هیچ حرکتی بدون ابتنای به معرفت واراده نیست )با آنها زاویه گرفته و از مسیردیگری سر در آورده اند!!همین باشد .
4- اما چرا علی (ع) معیار حق است ؟شما که گفتید اشخاص نمی توانند مناط وشاخص باشند ؟
کسی که همیشه با حق است ، همه ی هستی اش مملو از معبودش است ،آنکه آینه ی تمام نمای ذات کبریایی است آنکه تجلی گاه صفات ربوبی است چگونه معیار حق نباشد که« علی مع الحق والحق مع علی » درادامه ی حدیث آمده است که «یدورحیثُما دار» حق در مدار علی(ع) می گردد و هرجا علی(ع) باشد وجود حق را در آنجا میتوان کشف کرد؛ ونیز در حدیث آمده است که «القرآن مع علی وعلی مع القرآن».
واما چرا ولایت، معیار تشخیص حق وصدق است؟ چون او نایب عام اوصیای خداست ولایت عام در مبحث ولی فقیه یعنی، ولایت صفات، یعنی همطراز با عدالت وفقاهت ،ولایت فقیه یعنی ولایت فقاهت وعدالت، چرا چنین کسی که مظهر حق است ومؤید به تأییدات الهی است؛ منتها در طول مظهریت ائمه علیهم السلام ، معیار حق نباشد.
پس در واقع ما شخص را معیار حق قرار نداده ایم ،خدا را ،پیامبر را، ائمه ی معصومین (ع) را، ولی زمان را ، که تجلی الهی اند ، آموزه های نجات بخش دارند ومسیر صحیح الهی را تشخیص می دهند ،شاخص ومدار حق قرار داده ایم .
بنابر این ما در هیچ جای آموزه های اسلامی مجوز معیار وشاخص قرار دادن افراد واشخاص برای سنجش با حق وصدق را نمی یابیم .(نحن ابناء الدلیل)
اما وای بر آنان که این مباحث را خوب در ک نکرده ویا با علم به آن، افرادی را ،بدون داشتن معیارهای لازم و کافی ، ودر واقع باطل را (با درجاتش)، مدار حق قرار می دهند وبرای دفاع از او سر از پا نشناخته، سینه می چاکند ومخالفان را تا پرتگاه تحمیق وتکفیر می کشانند . والله الهادی
از خداوندکریم توفیق بندگی می خواهیم وامیدواریم خداوند توفیق تعقل وتفکر واعتدال راعنایت نماید ./. طالب پور
البته این سه یادداشت؛ خلاصه ی 40 صفحه تحقیق در مقاله ای از نگارنده تحت عنوان «اکثریت از دیدگاه قرآن وسنت» بود انشاءالله مفید واقع شده است .
السلام علیک یا صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف )
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک