بازدید امروز : 474
بازدید دیروز : 6
به نام خدا
(مباحثی مبنایی (البته مختصر)به بهانه ی مطالب مطروحه
در برخی وبلاگها وسایتهای زنجیره ای )
چرا همیشه اکثریت بر مدار ومحور صدق ودرستی وراستی نمی چرخد ؟
آیا اکثریت می تواند معیار ومناط حق باشد؟
از نظر قرآن مجید وروایات، مقبولیت چه جایگاهی دارد؟
آیا مقبولیت عامه، مشروعیت ساز است ؟
معیار حق وصدق چیست؟
وقتی آیات کتاب الهی را بررسی می کنیم دو دسته آیات را می یابیم :
دسته ی اول :آیاتی که مقبولیت را نفی واکثریت را برنمی تابند وملاک ومعیار را اکثریت نمی دانند همچون :
آیه ی116 از سوره ی انعام،آیه ی 100 از سوره ی مائده،آیه ی 19 از سوره ی انفال ، آیه ی 243 از سوره ی بقره ، آیه ی 47وآیات 25-26 از سوره ی توبه ،آیه ی 13 از سوره ی سبأ وآیات متعدد دیگر
برای نمونه : در آیه ی 116 از سوره ی مبارکه ی انعام خداوند می فرمایند"وان تطع اکثر من فی الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن وان هم الّا یخرصون " یعنی <اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی ،تورا از راه خدا گمراه می کنند زیرا آنها تنها از گمان وحدس پیروی می نمایند وتخمین وحدس واهی می زنند.>
آیا با این تعبیرات ، قرآن برای اکثریت اعتباری قایل است ؟ آیا می شود مقبولیت را پذیرفت وآیا اکثریت قابل اعتمادند؟ آیا اکثریت امینند؟ آیا صادق اند؟ آیا برحق اند؟ آیا اکثریت منافع خود ودیگران را به یک چشم می بینند؟ پاسخ ناگفته پیداست .
اما دسته ی دوم : آیاتی که برای اکثریت ارزش قایل اند وملاک ومعیار را اکثریت می دانند:
برای نمونه آیه ی 115 سوره ی نساء که خداوند می فرمایند:"ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبیّن له الهدی ویتّبع غیر سبیل المومنین نوّله ما تولّی ونصله جهنّم وساءت مصیرا" یعنی <کسی که بعد از آشکار شدن حق ،با پیامبر مخالفت کند،واز راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید ،ما او را به همان راه که می رود می بریم ، وبه دوزخ داخل می کنیم وسرانجام بدی است .>
در نهج البلاغه امیر مؤمنان (ع)در خطبه ی 127 تعبیر " والزموا السواد الاعظم " دارند که ملتزم شدن به اکثریت را می رسانند.سوالات فوق را بار دیگر تکرار می کنیم اما این بار جواب کاملا به عکس است .
بالآخره چه کنیم ؟ مقبولیت واکثریت ،معیار حق وصدق هست یا نیست؟!
جان کلام اینجاست که:
اگر اکثریت ،مؤمن، آگاه ،رشید وبصیر وتربیت شده به آموزه ها وارزشهای الهی باشند این اکثریت ومقبولیت قابل دفاع است ومحترم واغلب مطابق با واقع .
اما اگر اکثریت بیخبر ،جاهل ،بی بصیرت ومقلد کور ، یا آگاه اما تسلیم هوی وهوس و یا در توهم آگاهی وبا خبری باشند ، نظرات آنها غالبا جنبه ی انحرافی دارد وپیروی از آنها ،چنانکه قران مجید می گوید انسان را به ضلالت وگمراهی می کشد (واین گمراهی تدریجی وفرسایشی است ).
پس هر اکثریت ومقبولیتی حقیقی ومطابق با واقع وقابل اتّباع وپیروی نیست اگر اکثریتی رشید وآگاه بود ، مقبولیتی، پشتوانه ی بصیرت وایمان ودر مسیرحق بودن، داشت ،متّبع ومطاع است ودر غیر این صورت چه تضمینی بر این مقبولیت وجود دارد که باعث خسران وگمراهی نشود؟ .
لذا کسانی که ادعای مقبولیت عامه را دارند، صرف ادعا ،کافی نیست وفهم فنومنولوژیستی وپیش داورانه (مثلا،طرفدار طیف وجناح خاص بودن ) ، ذهن را ناخودآگاه به آنچه مورد پسند است بدون دلیل ، سوق می دهد ، وانصاف را فدا می کند . وگرنه کدام فرد حق مداری اساسا وبر طبق اصول بدیهی، خلاف واقع را واقع می یابد .
واما آیا ملاک ومعیار مشروعیت می تواند مقبولیت باشد ؟
آنکه مقبولیتش حاکم بر مشروعیتش شود چه بسا بر حق نباشد که بسیار نمونه دارد : نگاهی بر چهره ی جهان کنونی وحکومتهایی که بر اساس اکثریت بنا شده ،قوانین نادرست وآمیخته با هوسهاوضد ارزشها که از سوی اکثریتها به تصویب می رسد، اینها نشان از آن دارد که معیار مشروعیت نمی تواند مقبولیت عامّه باشد
وواضح ترین مثالش بیست وپنج سال خانه نشینی مولا علی (ع) است که در عین مشروعیت ،مقبولیت نداشتند.
صلح امام حسن علیه السلام راخوب واکاوی کنیم ،اگر مقبولیت امام به شدت افت نمی کرد ومصلحت برتر ووالاتری برای جهان اسلام متصور نبود،کجا حضرت(ع) جام زهر صلح با خبیث ترین افراد عالم را سر می کشید .
امام حسین (ع)واصحاب ویارانش را بنگریم ، آیا به صد نفر می رسیدند، در مقابل خیل عظیم هزاران نفری مخالفان ایشان ، کدام مشروعیت داشت؟
بسیار اندک است، جایی از صفحات درخشان تاریخ شیعیان به ویژه عالمان وارسته ی شیعه را ورق بزنید، و اقلیت اهالی حق وصدق و اکثریت باطل را، نیابید تابرسید به زمان معاصر که صدای عدالت وحق گرایی کم به گوش می رسد اما زورگویان واتباع آنها زمین وزمان را تصرف واشغال کرده اند وصدایشان گوش فلک را کر کرده است.
{البته این به معنای نفی وعده ی الهی نیست که :"هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون"(صف/9)به فضل خدا وعده ی خدا تحقق خواهد یافت.}
بنابراین مقبولیت ،ملاک مشروعیت نیست.بلکه نهایتا اگر مقبولیت آمد می تواند زمینه ی تحقق عمل را فراهم کند .
(البته در غرب نظریه پردازانی همچون ژان ژاک روسو و... قایلند که معیار مشروعیت، قرار دادهای اجتماعی یا ... است که ایرادات آن در کتب مفصل ذکر شده است) .
چند نکته نیز قابل توجه است که:
1-به نظر می رسد از معیارها وشاخصه های بحث وبررسی وپژوهش وحتی درمناظره، رعایت انصاف وپرهیز از دگم اندیشی وجزم گرایی است. چرا وقتی به جایی رسیدیم و مبرهن ومعلوم شدکه خطا می کنیم واستدلال طرفمان متقن وقابل بررسی وپذیرش است باز بر اشتباهمان پا می فشاریم ؟ البته همیشه نتیجه ی لجاجت به نفع ما نیست وامابه یقین پذیرش خطا به نفع ماست وانسان عاقل، ضرر محتمل را دفع می کند .
2- چرا فکر می کنیم کسی که با او اختلاف سلیقه ی سیاسی ، اجتماعی یافرهنگی داریم دشمن سرسخت ماست ، آیا مشترکات زیادی برای تعامل نداریم ،چرا صفحات زیباتری در فضای سایبری بین فرزندان این سرزمین که ریشه در فطرت پاک انسانی وایمانی دارند ایجاد نکنیم اگر اختلاف مبنایی بودکه هرکسی بر مبنای خودش واستدلال متقن خودش ، اما اگر اختلافی بنایی بود،چه دلیلی دارد که تحکم وپا فشاری بر مواضع صورت گیرد ، هرچه انصاف وعدل اقتضا می کند ،همان را بگیریم ، انکه مستدل تر ومنطقی تر وبهتر است را بپذیریم .بحمدالله برای هر موضوعی هر چند جزیی در منابعمان معیار وراه حل داریم چرا به جای خود محوری معیارها وملاکات را محور وحاکم نکنیم ؟
3- مرحوم آخوند در اسفار جلد 6 صفحه ی 6 می فرماید:{ والرجل الحکیم لایلتفت الی المشهور ولایبالی اذا اصاب الحق من مخالفةالجمهور ولا یتوجه فی کل باب الی من قال بل الی ما قیل کما نقل عن مولانا امام الموحدین وامیرالمؤمنین علیه السلام انه قال " لایعرف الحق بالرجال ولکن اعرف الحق تعرف اهله (مجمع البیان ج 1 ص 211،ذیل آیه 42 سوره بقره ، به همین مضمون در حکمت 262 ، حضرت بیانی دارند)و...}.
خطابم به برخی مدعیان تعقل ودانایی وجزم گرایان دگم اندیشی است که ادعاهایشان گوش فلک را کر کرده ، به تحکم می شنوانانند اما گوش شنوا ندارند این از صفاتی است که در هر کسی باشد ثمره اش خسران است . چرا با معیار حق وصدق محک نمی زنیم ،چرا خود را ،فکر خود را، دیگری که تجلی فکر مان است را، معیار می گیریم .
هرجا انسان خود، محور حق وصدق شد در دام افکار فرد محورانه وانسان مدار می غلطد ، به جای خدا محوری در پرتگاه افکار منحرف وباطل می افتد، این لغزشها غالبا تدریجی وخزنده است واز درون، افکار انسان را می رباید و در طی پروسه ای، ناگاه سر از اندیشه هایی در می آورد که آن را در تعارض با آموزه های الهی می بیند . از علل نفوذ افکار سیاسی اجتماعی بیگانه همچون لیبرالیسم در لایه های فکری جامعه به ویژه در قشر فرهیخته همین است ، که البته محتاج پالایش اساسی است وشایدعلت اینکه برخی اشخاص با وجود افکار خوب وارزشی ، وبا سابقه ای ارزشی، ناخواسته (البته به معنای عام وگرنه هیچ حرکتی بدون ابتنای به معرفت واراده نیست )با آنها زاویه گرفته و از مسیردیگری سر در آورده اند!!همین باشد .
4- اما چرا علی (ع) معیار حق است ؟شما که گفتید اشخاص نمی توانند مناط وشاخص باشند ؟
کسی که همیشه با حق است ، همه ی هستی اش مملو از معبودش است ،آنکه آینه ی تمام نمای ذات کبریایی است آنکه تجلی گاه صفات ربوبی است چگونه معیار حق نباشد که« علی مع الحق والحق مع علی » .
واما چرا ولایت، معیار تشخیص حق وصدق است؟ چون او نایب عام اوصیای خداست ولایت عام در مبحث ولی فقیه یعنی، ولایت صفات، یعنی همطراز با عدالت وفقاهت ،ولایت فقیه یعنی ولایت فقاهت وعدالت، چرا چنین کسی که مظهر حق است منتها در طول مظهریت ائمه علیهم السلام ، معیار حق نباشد.
پس در واقع ما شخص را معیار حق قرار نداده ایم ،خدا را ،پیامبر را، ائمه ی معصومین (ع) را، ولی زمان را ، که تجلی الهی اند ، آموزه های نجات بخش دارند ومسیر صحیح الهی را تشخیص می دهند ،شاخص ومدار حق قرار داده ایم .
بنابر این ما در هیچ جای آموزه های اسلامی مجوز معیار وشاخص قرار دادن افراد واشخاص برای سنجش با حق وصدق را نمی یابیم .(نحن ابناء الدلیل)
اما وای بر آنان که این مباحث را خوب در ک نکرده ویا با علم به آن، افرادی را ،بدون داشتن معیارهای لازم و کافی ، ودر واقع باطل را (با درجاتش)،مدار حق قرار می دهند وبرای دفاع از او سر از پا نشناخته، سینه می چاکند ومخالفان را تا پرتگاه تحمیق وتکفیرمی کشانند .والله الهادی
از خداوندکریم توفیق بندگی می خواهیم وامیدواریم خداوند توفیق تعقل وتفکر واعتدال راعنایت نماید .
السلام علیک یا صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف )
جمعه 11/9/90
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک