سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 559495

  بازدید امروز : 432

  بازدید دیروز : 6

ناب - طالب پور

 
دنیا همچون مار است سودن آن نرم و هموار ، و درون آن زهر مرگبار . فریفته نادان دوستى آن پذیرد ، و خردمند دانا از آن دورى گیرد . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: حمید طالب پور ::: چهارشنبه 90/9/9::: ساعت 9:0 عصر

 

به نام خدا

    * امام حسین (ع) روز ترویه یعنی هشتم ذی الحجه سال 60 هجری از مکه حرکت کرد وبه سوی کوفه رهسپار شد ،در بین راه فرزدق شاعر که به سوی مکه می رفت به نزد امام (ع)آمده ،سلام کرد وپرسید: پدر ومادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا چه چیز شمارا به شتاب واداشت که از انجام حج دست باز داری ؟امام (ع) فرمود: اگر شتاب نمی کردم گرفتار می شدم (گرفتار مأموران یزید).

      امام از فرزدق که از عراق می آمد واز اوضاع آنجا با خبر بود سؤال کرد وفرزدق گفت:من خوب مردم عراق (کوفه و...)را می شناسم ،دلهای آنها با شماست ولی شمشیرهایشان با دشمنانتان می باشد وقضا وقدر الهی از آسمان فرود آید وخدا آنچه خواهد انجام دهد آنگاه امام حسین (ع) فرمود :راست گفتی ،کار به دست خداست  پس اگر خواست خدا مطابق خواست ما بود خدارا سپاس می گوییم واگر بر دلخواه ما نشد پس آنکه با نیت حق است بر خواسته اش ثابت قدم است وپرهیزگاری پیشه کند.

    * امام (ع)به حرکت خود ادامه داده به هر منزلی از مسیر می رسید با مردم سخن می گفت واز دعوت کوفیان و مبارزه اش با حکومت جور انها را با خبر می کرد  واین در حالی بود که هنوز خبر شهادت مسلم وجریانات کوفه به امام حسین (ع) نرسیده بود لذا در منزلگاه حاجز ،نامه ای برای مردم کوفه نوشت ووصول نامه ی مسلم به خویش را اعلام کرده واز نیک اندیشی وفراهم امدن کوفیان برای یاری وگرفتن حق  از دست رفته ی اهل بیت نوشت واز رسیدن زود هنگامش خبر داد وآن را توسط قیس بن مسهر صیداوی( یا عبدالله بن یقطر)به کوفه فرستاد .

   * امام (ع) منزلها ی مسیر کوفه را می پیمودواز احوال آنجا می پرسید وکسی خبری نداشت تا کاروان در شامگاهی در منزلگاه ثعلبه فرود آمد . دونفر از بنی اسد که در بین راه اطلاعاتی از کوفه به دست آورده بودند نزد امام (ع) که خاندان واصحاب در اطرافشان حلقه زده بودند رفته ، خبر کشته شدن مسلم وهانی واوضاع نابسامان وآشفته ی کوفه را به ایشان رساندند ،امام (ع) فرمودند:<انّا لله وانّا الیه راجعون رحمت خدا بر ایشان باد> وجندین بار تکرار کردند.

   * امام حسین (ع) به حرکت خویش ادامه دادندتا در منزلگاه زباله ،خبر عبدالله بن یقطر یا قیس بن مسهر  که نامه ی حضرت را به کوفه برده ،توسط عبیدالله دستگیر وشهید شده بودند ،به ایشان رسید.امام حسین (ع) در آن حال رو به مردم ،خاندان واصحابش کرد وگفت :خبر دهشت انگیز کشته شدن مسلم وهانی وعبدالله (یا قیس)به ما رسیده ،همانا شیعیان ما دست از یاری ما کشیده اند پس هرکه می خواهد باز گردد باکی بر او نیست باز گردد وذمّه وعهدی از ما بر او نیست .مردم ،آنهایی که برای رسیدن به نوایی آمده بودند از هر طرف پراکنده شدند تا همان همراهان حضرت که از مدینه با او بودند واندکی که به ایشان پیوسته بودند ،به جای ماندند .

   * امام حسین و خاندان واندک یارانش رفتند تا حر بن یزید به دستور عبیدالله بن زیاد ،راه را برامام (ع) بست واز امام درخواست کرد نزد عبیدالله بیاید ،ولی امام (ع) نپذیرفت وخواست با خاندان واصحابش به مدینه باز گردد  که حرّ گفت دستوری برای جنگ با شما ندارم اما دستور دارم از  شما  جدا نشوم  تاشما را  به کوفه ببرم حال راهی که نه به مدینه ونه به کوفه است برو تا از عبیدالله کسب تکلیف کنم شاید خدا کاری پیش آرد که سلامت دین من در آن باشد ، پس حضرت (ع) به راه میانه ای حرکت کرد  تا به بیابان نینوا همان کربلا رسید ، وآن روز پنجشنبه دوم (2) محرم سال 61 هجری قمری بود ./.

ادامه دارد (برداشت آزاد از کتب تاریخی _ روایی به ویژه الارشاد شیخ مفید علیه الرحمة)      


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک