سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 551765

  بازدید امروز : 57

  بازدید دیروز : 93

ناب - طالب پور

 
هر کس نیکو بپرسد، بداند [و] هرکس بداند، نیکو بپرسد . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: حمید طالب پور ::: پنج شنبه 93/2/18::: ساعت 1:0 صبح

به نام خدا 

آیا وحدت وجود ، کفرگویی است؟

(لطفا با دقت مطالعه نمایید؛ ضمنا پاسخ برخی نقدها نیز در ذیل یادداشت آمده است)

(متأسفانه  عده ای کج اندیش وسطحی نگر  ویا ناآشنا به مبانی حکمت وفلسفه ی اسلامی  در برهه ای از زمان، امام خمینی (ره) ، علامه طباطبایی (رض) وبرخی بزرگان دین  را مورد هجوم قرار داده آنها را کافر ونجس خواندند؛ وامتداد آن جریان منحرف ، نا آگاه والبته با خط فکری سیاسی پشت صحنه ای که برای مقابله با سیر تبیین مستند ومستدل دین و دفاع سرسختانه از مبانی اندیشه ی دینی ، چاره ای جز تکفیر اهل اندیشه وحکمت ندارند؛ باز به صحنه آمده اند .
در این یاد داشت به دفاع مستند و حتی بگو قریب به بدیهی یکی از آموزه های حکمت اسلامی می پردازیم  . لطفا پس از مطالعه ی یادداشت، منصفانه وعالمانه قضاوت کنید وبینی وبین الله نظر دهید.)

شما با خودکار چیزی  بر صفحه ی کاغذ می نویسید مثلا می نویسید «سیب »،اگر ذهن ،فکر وخیال شما نبود قطعا این  کلمه هم بوجود نمی آمد ، یعنی این کلمه ،تراوش ذهن شماست ؛ یعنی این کلمه ،همان است که شما بوجود آورده اید  ودر اصطلاح ، رقیقه ای از حقیقت فکر وذهن شما ست که بر صفحه ی کاغذ نقش بسته است ،در عین حال این کلمه ، عین ذهن شما نیست  وبا او دوئیت  واثنینیت دارد وبه بیان دیگر فعل شماست  نه عین شما ، لذا از سویی از شما جدا نیست  چون از شما صادر شده ، طور وشأن وجود ذهنی  وخیال شماست واز سوی دیگر جدا از شماست چون غیر شماست ، بر روی کاغذ  ترسیم شده است ودر بیرون از شما وجودی یافته است .

واما در باره ی خداوند باری تعالی ؛ ایضا همین را می گوییم ((البته  مطلب فوق تنظیری گویاست  برای تقریب به ذهن  وگرنه خداوند جل عزه ،کجا وفعل وخیال انسان وامور دنیا کجا ، صرفا مثال زدن از خیال وذهن انسان برای فهم بهتر مطلب است ))

همه ی هستی  غیر از خدا(ما سِوی الله )  یعنی همه ی ممکنات ؛ طور  وجود خداست ، تجلی ،نمود وظهورآن ذات ربوبیست ،شأنی از شئون الهی و خلاصه  اینکه فعل  وخلق خداست  ؛ از سوی دیگر وجود ممکنات برای خودشان وجودی حدّی اند  یعنی هرکدام ماهیتی  واندازه ای دارند ؛ اما خدا وجود صرف ،محض وخالص است وحد واندازه  ندارد . پس ما سوی الله ،غیر خدایند و با خدا دوئیت دارد.

در نتیجه ممکنات و وهمه ی هستی؛ از سویی مخلوق  وفعل خدایند ، هستی شان را از خدا دارند  واز خدا بیرون نیستند ، رقیقه ی آن حقیقه ، تجلی آن ذات اند ؛ و از سوی دیگر ممکنات ،غیر خدایند و با او دوئیت  واثنینیت دارند .

وقتی از وحدت وجود بحث می شود منظور این نیست که ممکنات ،عین وجود خدایند  که بعضی فریاد شان بلند شود که ای وای بر شما که کافر شدید . آری همه قبول دارند که اگر کسی قائل شود مخلوقات وممکنات عین خدایند ، اورا باید کافر نامید  اما ادعا ی عرفا وحکماء ، این چنین نیست .

ادعای قائلین به وحدت وجود که یکی از عالی ترین مباحث حکمی ،فلسفی  وعرفانیست وبا همه ی آموزه های دینی وعقلی هماهنگی دارد ، این است که  ممکنات ومخلوقات فعل خداست ، رقیقه ی آن حقیقت است ،طور  وشأن وجود الهی است نه اینکه عین وجود خدا باشد .

مثال دیگری را بیان کنم تا کاملا مطلب منقّح وروشن شود :

ما وقتی حرف می زنیم  ، کلمه ای (همراه با صدا وصوت) که از دهان ما صادر می شود  برخاسته از  اندیشه وخیال ماست ، بوجود آمده از فکر وذهن ماست .یعنی تولید ذهن و خیال ماست واز ما جدا نیست ،موجود به وجود ماست ، فعل ماست ومنفک از ما نیست ؛ در عین حال کلمه ای که از ما صادر شده وبوسیله ی ابزار نطق ، تولید گشته  واز مسیر ابزار دهان ،خارج شده است ، چیزی غیر از ما ، و خارج از ماست .  پس هم از ماست وهم خارج از ماست

صوت ، در اصطلاح منطقی  نوعی کیف محسوس است واز اعراض می باشد  وعَرَض ،غیر از جوهر است  لذا بین کسی که کلمه ای را می گوید با  آن کلمه ای که گفته ، دوئیت وکثرت برقرار است  اما در عین حال  چون از او صادر شده است با او وحدت در فعل دارد ،رقیقه ی اوست . پس در عین دوئیت (از حیث وجهتی) با هم وحدت دارند .

همین حالت ،در ارتباط خداوند ومخلوقات وجود دارد ؛ یعنی  مخلوق ، چون ممکن است ودارای محدودیت ، لذا با خدا دوئیت دارد ؛ در عین حال  مخلوقات وهمه ی هستی ، فعل خدا وشأن الهی است ، رقیقه ی آ ن حقیقة است وبا او وحدت دارد .

پس ! در حقیقت ، همه ی عالم  یک وجود منبسط  است  که شأن وطور وفعل خداست  و در جهان هستی حدّ خورده  وماهیت پذیرفته است .

با این تفسیر ، همه ی مخلوقات ، با خداوند وحدت دارند  یعنی همه ،فعل اویند واز او صادر شده اند . واین مطلب ؛ به خلاف برداشت سطحی وغیر علمی  عده ای ، هیچگاه به کفر نمی انجامد ، بلکه بر ایمان ویقین انسان می افزاید  و باید گفت وحدت وجود ،عین توحید ومرّ کلام اهل بیت علیهم السلام است  ودر برخی کتابها به وحدت تشکیکی حقیقت وجود تعبیر شده است.

 (انتم الفقراء الی الله  والله هو الغنی الحمید (سوره فاطر آیه 15)،  فقر الی الله یعنی معرفت به اینکه همه ی هستی  وموجودیت انسان از خداست  وخالق ومدبر همه، اوست .

چنانچه جلال الدین مولوی  به درستی سروده است که :

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک     دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم  )

(در مباحث علم النفس نیز اینlمطالب مطرح است  که : النفس فی وحدتها کل القوا؛ رابطه ی نفس و قوا از نوع رابطه و اضافه ی اشراقی است؛ قوای انسان، تجلی و شئون مختلف نفس واحدند. این وحدت نه تنها با کثرت منافات ندارد بلکه هر چه وحدت قوی تر باشد، کثرت بیشتری را در بر می گیرد.

بنابر این منظور از وحدت ،این است که نفس ، اصل محفوظ در همه ی مراتب است، هنگامی که متصف به صفات سافل است مقام عالی خود را رها نمی کند، زمانی که متخلق به اخلاق مراتب بالاست ویژگی های مرتبه پایین را از دست نمی دهد .) ./.

 

برای مطالعه ی بیشتر لطفا به منابع زیر مراجعه نمایید:

 

اسفار ، مرحوم ملا صدرا ، جلد 2و8 و9  ؛ شرح منظومه ، ملا هادی سبزواری (بحث بسیط الحقیقة )؛ رساله ی وحدت از دیدگاه عارف و حکیم ، آیت الله حسن زاده آملی ؛ رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه ، آیة الله جوادی آملی، ج 7، و منابع دیگر .

یکی از مطالعه کنندگان  مطلب فوق ، نقد هایی داشتند که به پاسخ آن می پردازیم : 

نقاد(نام کامنت گذارنده)

اولا عقاید تقلیدی نیست

ثانیا افرادی که می گویید از خطا پاک نیستند و در مقابل این چند نفر همه ی فقها و متکلمین شیعه با این نظر مخالفند

ثالثا کسانی که وحدت وجود را انحراف میدانند چنین نظری در باب همه ی قائلینش ندارند میتوانید به مهمترین کتاب فقه فتوایی شیعه یعنی العروة الوثقی در مسئله نجاست قائلین به وحدت وجود رجوع کنید

رابعا سخن شما باطلست چون تمثیل و قیاس حجیت ندارد و آویزان کردن خداشناسی به تشبیه و قیاس به نفس باطلست .

پاسخ

سلام وتشکر از شما جناب نقاد محترم؛

و اما اولا :

حرف شما متین وقابل دفاع وصحیح است ؛ باید در اصول دین وعقاید ،مقلد نبود یعنی با تفکر وتعقل خدا را ،انبیاء را ،کتب آسمانی را ، اصل امامت را و همه ی اصول دین را شناخت  وقطعا ما با اجتهاد در فروع ، وفقهی که مبانی ومبادی آن یعنی قرآن وسنت وروایات آن ؛ با عقل  واستدلال ثابت نشده باشد  مخالفیم  لذا همه ی فقها ، مبانی کلامی اجتهاد وفقاهت را مفروغ عنه وموضوعه گرفته اند . کار فلسفه وحکمت اسلامی جز این نیست که اصل واجب الوجود و وحدت واجب تعالی وصفات او را ثابت کند والهیات بالمعنی الاخص که معمولا مباحث پایانی کتب فلسفی است  ومباحث ماقبل ان در حقیقت مقدمه ی این مبحث است، متکفل این موضوعات است .

واما ثانیا :

ما در این یادداشت کاری به افراد نداریم بلکه در پی تبیین محتواییم وشما اگر بر محتوای مطلب مذکور نقدی دارید بفرمایید ( البته با عرض معذرت ؛ فکر می کنم اگر بر مبانی ومحتوای مباحث این بزرگان مورد اشاره ی شما آگاهی داشتید اینگونه بی مهابا  نظر نمی دادید) والبته ادامه ی پاسخ تان در جواب نقد سوم خواهد آمد.

واما ثالثا :

    (در تأیید حرف شما  چنانچه از ظاهر الفاظ بر می آید که در صدد  تعدیل بر آمده اید)، به ذکر نام برخی از بزرگانی که به این وادی بها داده ومتمایل شده  ویا به تبیین ، دفاع وجانبداری پرداخته اند اکتفا می نمایم :

شهید اول در کتاب دروس بحث وقف ، ملا محمد باقر مجلسی (پدر) ، شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی(میرزای دوم) ، آسید محمد کاظم یزدی صاحب عروةالوثقی، آقای حکیم صاحب مستمسک ، آقای خویی فی التنقیح ، علامه شعرانی فی التعلیقات علی الکافی ،از جمله فقها وعلمایی اند که به مباحث فلاسفه ، عرفا وحکمای اسلامی میل پیدا کرده اند  و حکم به تکفیر وتنجیس علما اعلام را ردّ نموده ونسبت به آن موضع گرفته اند؛  و مرحوم ابن طاووس، ابن فهد حلی، خواجه نصیر الدین طوسی در رساله ی تذکره آغاز وانجام ، شیخ بهایی در کشکول ، بحر العلوم در سیر وسلوک، ملا محسن فیض کاشانی در اصول المعارف ، ملا مهدی نراقی در قرةالعیون و نیز فرزندش ملا احمد نراقی، ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی در مکاتبات ، ملا صدرای شیرازی ، قاضی طباطبایی تبریزی، علامه طباطبایی، شاه آبادی، بهجت تبریزی، ملکی تبریزی در لقاءالله، استاد مطهری در کتب عرفانی و فلسفی اش، امام خمینی در شرح دعای سحر وتعلیقات بر فصوص واز معاصرین حاضر همچون آقای جوادی آملی، مصباح یزدی، حسن زاده آملی وامثال این اعلام ، با اعتقاد وجانبدارانه این مباحث را دنبال کرده اند . پس چگونه می شود گفت فقها وعلما ،با این مسأله مشکل داشته ودارند؟!

لذا (البته ببخشید که چنین روشن  وشفاف می نویسم) شما  و همفکران بزرگوارتان که به نظر می رسد مخالف این بزرگان و اعلامید ( وبدون توجه به محتوای کاملا منطقی ومنطبق بر آموزه های دین  وتقریبا بدیهی آن ) با ظاهر محتوای فوق مخالفید ،بهتر نیست فهم ودرک امثال فارابی  ، ابن سینا، علامه طباطبایی ،استاد مطهری ،امام خمینی (تعبیر ایشان نسبت به مرحوم ابن سینا چنین است : لم یکن له کفوا احد فی حدةالذهن و...)وامثال ایشان را کمی بررسی کنید  وبه این نتیجه برسید که شاید ، شاید ما قادر به درک وفهم این مباحث بلند  وعمیق نبوده لذا لااقل انکار نکنیم وهمچون برخی از علما بزرگوار، باتقوا ومنصف (از جمله حضرت آیت الله شبیری زنجانی  وامثالهم) ضمن احترام به مباحث مذکور  ، علمش را به اهل ومتخصصش بسپاریم  وداخل در این مباحث تخصصی نشویم  تا در نهایت ،مجبور به مواضع غیر واقعی ونادرست نشده ، دست به تکفیر علما وحکما ی بزرگوار دین نزنیم . ولااقل من الاحتیاط./.

 

ورابعا: 

فکر می کنم اگر حضرتعالی یادداشت را به دقت مطالعه نمایید واهل فضل باشید متوجه خواهید شد که آوردن تنظیر ومثال برای تنویر فکر وتبیین مطلب  وبه قول معروف تشبیه معقول به محسوس برای فهم بهتر مباحث ، بسیار مفید بوده وربطی به قیاس فقهی  وتمثیل منطقی که در روایات اهل بیت علیهم السلام از آن نهی شده ، ندارد.(هرچند مثالهای آمده در متن یادداشت حصه ای از تجرد در او یافت می شد)./. والسلام 

  سایت مرابطون : آیا وحدت وجود ، کفرگویی است ؟ 


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک